گروه گزارش / در پاسخ به فراخوان سخن معلم ( این جا ) ، آقای « دکتر محمد روزبهانی » یادداشتی را ارسال نموده اند .
به نظر من امروز ؛ « سخن معلم » به عنوان یک رسانه تاثیر گذار در حوزه ی آموزش و پرورش محسوب می شود.
به صورت خیلی خلاصه ، تاثیرات مثبت این رسانه در حوزه آموزش و پرورش را در موارد زیر می توان برشمرد :
1- این رسانه در مدت فعالیت اندک خود توانسته است بخشی از افکار و سلیقه های گوناگون در بین فرهنگیان را نمایندگی کند و به رشد و گسترش ،تحکیم و تقویت جامعه مدنی در حوزه آموزش و پرورش کمک شایانی نماید.
2- خوشبختانه این رسانه صداهای گوناگون فرهنگیان را که نشان دهنده ی خواسته ها، نیازها ، علایق و دیدگاه های مختلف آنهاست را تا جایی که قوانین موجود اجازه می دهد پوشش داده است.
3- این رسانه توانسته است شرایط بحث و گفت و گو و مفاهمه را بین معلمان و مسئولان آموزش و پرورش فراهم کند.
4- روش و شیوه عمل این سایت به گونه ای است که زمینه ی بردباری و مدارای عمومی در بین فرهنگیان و مسئولین را افزایش داده است.
5- در مدت فعالیت، این رسانه توانسته است به شناسایی ، معرفی و حتی پرورش نویسندگانی در حوزه آموزش و پرورش اقدام کند؛ به گونه ای که ترس کاذب از نوشتن در بین برخی از فرهنگیان از بین رفته و آنها شروع به نوشتن در این رسانه و یا سایر رسانه ها کرده اند.
6- بدون تردید ، سخن معلم بر میزان پاسخ گویی مسئولان وزارت آموزش و پرورش افزوده است.
این رسانه یکی از رسانه های مرجع روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش است .
7- بخشی از موفقیت سایت سخن معلم به تمرکز این رسانه صرفا بر مسائل و موضوعات آموزش و پرورش بر می گردد
در پایان این نوشته مختصر باید به مدیر محترم این سایت آقای پورسلیمان و شورای نویسندگان آن خسته نباشید عرض کنم .
محمد روزبهانی - جامعه شناس و عضو شورای نویسندگان سخن معلم
" اعتیاد نه مشکل اخلاقی و نه ضعف اراده است، بلکه بیماری جسمی و روانی با پیامدهای اجتماعی است" این نگاه متخصصان و صاحب نظران پژوهش در عرصه اعتیاد به معتادان و بیماری اعتیاد است. اما سوال این است که آیا شهروندان دیگر، خانواده ها، مسئولان و حتی تحصیل کردگان جامعه این باور یا نظر را پذیرفته اند یا قبول دارند؟
به جرات می توان گفت خیر !
متاسفانه جامعه ی ما هنوز نپذیرفته است که اعتیاد یک بیماری است نه یک مشکل اخلاقی ! مردم ما هنوز قبول ندارند که اعتیاد یک بیماری است نه ضعف در اراده ی شخص معتاد ! مسئولین و قانون گذاران هر چند که در حرف و سخن از اینکه اعتیاد یک بیماری است بسیار می گویند اما در عملکرد نشان داده اند که بر این باورند که معتادان گروهی مجرم هستند که باید در زندان باشند، یعنی بر عکس حرف شان عمل می کنند.
امروزه با آماری که از مراجع رسمی منتشر می شود کسانی که به بیماری اعتیاد دچارند حداقل بیش از یک میلیون نفر می باشند ، اما تدابیری که وزارت خانه های مسئول همانند وزارتخانه های بهداشت، آموزش و پرورش ،کشور، ارشاد و سازمان بهزیستی برای این بیماری در نظر گرفته اند بسیار اندک است . توجه و تمرکزی که به بیماری هایی که گسترش آنها یک هزارم بیماری اعتیاد هم نیست ، بسیار بیشتر از تمرکز بر بیماری اعتیاد و معتادان به مواد مخدر است. این بی توجهی از سوی جامعه و مدیران جامعه نشان از نگاه کاملا سنتی به بحث اعتیاد و معتادان دارد.
در فرهنگ سنتی ما اعتیاد یک مشکل اخلاقی است و معتاد یک هنجار شکن ! اعتیاد را ناشی از بی ارداه بودن فرد معتاد می دانند. در این نگاه، یک معتاد اراده ای بسیار ضعیفی دارد که نتوانسته است در مقابل وسوسه مصرف مواد مخدر ایستادگی کند. غالبآ معتاد را یک مجرم و هنجار شکن تلقی می کنند و نتیجه این می شود که باید با این معتادان مجرم برخورد قضایی صورت گیرد و به مجازات رسانده شوند.
امروزه در کشورهای توسعه یافته نگاه به موضوع اعتیاد کاملا تغییر یافته و به صورت علمی به این موضوع نگاه می شود . معتاد از نگاه علمی، فردی بیمار است که برخلاف میلش به این بیماری گرفتار شده است.
دلیل اینکه در نگاه سنتی به اعتیاد، معتاد را مجرم و یک هنجار شکن می دانند به رفتارهای ضد اجتماعی افراد معتاد بر می گردد. جامعه رفتار معتاد را رفتاری انتخابی از طرف فرد معتاد می داند و از این رو او را به دلیل اینکه با آگاهی و انتخاب دست به عملی زده است در رده مجرمین و قانون شکنان طبقه بندی می کند. اما این نکته مهم را نمی داند که رفتارهای ضد اجتماعی افراد معتاد ،پیامدهای بیماری اعتیاد است، که به شکل این رفتارها دیده می شود. یعنی یک فرد در هر جامعه ای به مواد مخدر معتاد گردد به مرور با بالا رفتن میزان مصرف و عود بیماری اعتیاد به سمت انجام این گونه رفتارها سوق پیدا می کند نه بر اساس یک انتخاب ارادی! نتیجه این می شود که نباید بر اساس رفتارهای معتادگونه ی فرد معتاد که تحت تاثیر مواد مخدر انجام می دهد راجع به او قضاوت کنیم.
گفتم که امروزه در جوامع توسعه یافته برخورد با مسئله ی اعتیاد و افراد معتاد کاملا تغییر یافته است و حتی افراد معتاد را به عنوان بیمارانی که نیاز به حمایت دارند مورد توجه ویژه قرار می دهند. نوع نگاه به مواد مخدر و مصرف آن و مدیریت دولت در این زمینه کاملا با نگاه سنتی متفاوت است. در گذشته در همان کشورهای پیشرفته نیز برخورد با معتادان بر اساس مدیریت پلیسی بود اما به مرور تغییر پیدا کرده است.
در کشوری مانند هلند در منطقه ای از شهر آمستردام مرکزی مشخص برای معتادان در نظر گرفته شده است تا بتوانند مواد مخدر را تهیه و در همان جا مصرف نمایند. این کار به این خاطر است که از گسترش و پراکندگی معتادان در سطح شهر جلوگیری نمایند و از آسیب های اجتماعی حاصل از رفتارهای ضد اجتماعی جلوگیری شود. همچنین در کشوری مانند آلمان به معتادانی که از راه تزریق، مواد مخدر مصرف می کنند ؛ سرنگ ، امکانات و مکان رایگان داده می شود تا بهتر بتوانند آنها را مدیریت نمایند. این نمونه ها نشان از این دارد که مسئولان این گونه کشورها کاملا به این نکته واقف هستند که بیماری اعتیاد هم مانند سایر بیماری هاست و شاید هم شدیدتر و با پیامدهای اجتماعی اقتصادی و روانی بالا که می تواند جامعه را دچار چالش نماید. از این رو آنها به جای پاک کردن صورت مسئله و مبارزه پلیسی با یک بیماری حاد، برای پیشگیری و درمان آن تدابیری اندیشیده اند که بسیار موفق بوده است.
یک معتاد همانند یک فرد است که به بیماری مزمن قند یا بیماری قلبی دچار شده است. این نوع بیماری ها عملکرد یک عضو از اعضای بدن را مختل و زندگی فرد را با چالش روبرو می کند. بیماری اعتیاد علاوه بر مشکلی که برای فرد و زندگی شخصی اش به وجود می آورد و مغز فرد را که شاید مهمترین عضو بدن او باشد را دچار عارضه می کند بلکه دارای عوارض روانی ، روحی و اجتماعی شدیدی است و بر دیگر افراد جامعه نیز تاثیر گذار است.
سوال این است آیا می شود با برخورد پلیسی و فیزیکی یک بیمار قلبی را درمان کرد ؟ آیا کسی که بیماری مزمن دیگری غیر از اعتیاد دارد را می توان به دادگاه برد و مجازات کرد؟ خیر .
در اسلام کسی که به جنون دچار است، یعنی از نظر فکری و عقلی مشکل دارد را نمی توان محکوم و مجازات کرد چرا که از دیدگاه اسلام این فرد مسئول اعمال خودش نیست و مجازاتی به او تعلق نمی گیرد. اعتیاد نیز نوعی بیماری است که بر مغز و عقل فرد تاثیر می گذارد و عملکرد او را دچار اختلال می گرداند.
در واقع ، معتاد هیچ گونه کنترلی بر رفتار خود ندارد و این از اثرات مواد مخدر بر مغز اوست. بنابراین می توان گفت که نباید معتادان را مجرم دانست و مجازات کرد بلکه باید به آنها به عنوان بیماران نیاز مند کمک نگاه کرد و هر چه می توان برای درمان آنها تلاش نمود.
بنابراین باید مسئولان و شهروندان جامعه ی ما به سمتی حرکت کنند که اعتیاد را نه به عنوان یک جرم بلکه یک بیماری همانند سایر بیماری ها بدانند. این تغییر نگاه و فرهنگ سازی در مرحله ی اول از طریق رسانه های همگانی و آموزش و پرورش باید صورت پذیرد و به مرور در قوانین و مقررات تغیراتی صورت پذیرد تا بتوانیم در بلند مدت نگاه جامعه را به این پدیده ی اجتماعی تغییر دهیم.
پیامدهای این بیماری جسمی و روانی خود را به صورت رفتارهای ناهنجار و ضد اجتماعی نشان می دهد. این رفتارها نه به صورت کاملا آگاهانه و انتخابی از طرف بیمار معتاد صورت می گیرد ،بلکه این رفتار عوارضی است از بیماری اعتیاد و تاثیر مواد مخدر بر مغز فرد و همچنین رفتارش می باشد.
در دنیای مدرن، آموزش و پرورش از انحصار خانواده خارج شده و دو نهاد مدرن یعنی رسانه و مدرسه نیز وارد این عرصه شده است که دستاندرکاران این حوزه باید به نقش و جایگاه این سه ضلعی توجه داشته باشند.
روزبهانی، معلم و فعال رسانهای با اشاره به این مطلب در نشست «رسانه و آموزش و پرورش» گفت: متاسفانه واگرایی در این سه نهاد، تعلیم و تربیت را با بحران مواجه کرده است.
رسانه بر ارزشها و هنجارهای پراکنده خود تاکید دارد و مدرسه متکی بر دستورالعملها و سیاستهای متمرکز و وزارتخانه اصرار میورزد و خانواده نیز ساز دیگری میزند و این سازهای ناهمساز چالشها و بحرانهای عمیق و گستردهای را در نظام آموزشی ما ایجادکرده است.
این نویسنده و کارشناس حوزه آموزش و پرورش در بخش پایانی سخنان خود پیرامون نقد صفحه مدرسه «اعتماد» ضمن تاکید بر استفاده از روزنههای ایجاد شده مانند این صفحه گفت: تاکنون این صفحه بیشتر متمرکز بر معلمان بوده است در حالی که آموزش و پرورش ابعاد گوناگونی دارد و معلم یکی از عناصر و معلمی یکی از ابعاد آن است باید
با همه جانبهگرایی، این صفحه بتواند تصویری جامع از مسایل این حوزه ارایه دهد.
وی افزود: اعضای گروه صفحه مدرسه باید به سایر موضوعات به ویژه موضوعاتی که اولویت دارد از قبیل مسایل مربوط به مدارس به خصوص ارایه نظرات پیرامون تحقق یک مدرسه ایدهآل را در دستور کار صفحه مدرسه «اعتماد» قرار دهند و این رسانه معلمان و مسوولان را به چالش بکشاند تا پویایی و تحرک در مجموعه ایجاد شود.
محمد روزبهانی
منبع :سخن معلم
آموزش و پرورش اجازه نمی دهد رسانه ها وارد حریمش شوند و از آنها می ترسد. معلمان نیز به رسانه ها حساسیت دارند و به محض اینکه نقدی گزنده از رسانه ای می بینند آشفته می شوند و واکنش نشان می دهند. به عنوان نمونه اعتراض بسیاری از معلمان کشور در شبکه های اجتماعی به چاپ کایکاتور در یکی از روزنامه ها.نوعی ترس از رسانه در آموزش و پرورش و بین فرهنگیان وجود دارد ، این ترس باعث شده که هیچ رسانه ای نمی تواند و یا نمی خواهد وارد موضوعات و مسائل آموزش و پرورش شود و در نتیجه ی نبود رسانه ها ، موضوع آموزش و پرورش به موضوع روز جامعه بدل نشده است. بسیاری از نهادهای دیگر به خوبی ااز ظرفیت رسانه استفاده می کنند. به عنوان نمونه نهاد ورزش و ورزشکاران در دو دهه ی گذشته از یک نهاد و گروه حاشیه ای در جامعه ایران به نهادی مهم برای جامعه و گروه مرجع مهمی برای نوجوانان و جوانان تبدیل شده اند آن هم با استفاده از ابزار رسانه های جمعی، از تلویزیون گرفته تا روزنامه ها! بیست سال پیش تنها یکی دو هفته نامه ی مکتوب به طور اختصاصی به ورزش و ورزشکاران می پرداختند ، اما امروز یک شبکه تلویزیونی و چندین برنامه ی ورزشی پر بیننده از جمله برنامه نود و بیش از 5 روزنامه ی ورزشی و چندین هفته نامه به طور پی در پی به ورزش تمرکز دارند. رسانه و استفاده از آن توانسته است ورزش را به یک اولویت اساسی برای جامعه ایران تبدیل کند و از سوی دیگر ورزشکاران را از یک گروه و قشر حاشیه ای جامعه در دو سه دهه ی گذشته، به گروه تاثیر گذار و مرجع امروزی تبدیل نماید. اگر ورزشکاران از حضور رسانه در کنارشان احساس ترس می کردند هیچ گاه نمی توانستند به این جایگاه دست پیدا نمایند.
آموزش و پرورش در کنار نهادهای دیگری چون ، سیاست،خانواده،دین و اقتصاد ارکان یک جامعه را تشکیل می دهند و بسیار جایگاه مهمی دارد ، اما نتوانسته جایگاه خود را درجامعه ی ایران امروزی حفظ کند و دچار تنزل جایگاه شده است. البته عوامل بیرونی بر این افت جایگاه بی تاثیر نبوده اند. از جمله اقتصاد و سیاست حاکم بر جامعه در این چند دهه بر افت جایگاه آموزش و پرورش تاثیر گذار بوده است،اما به باور من یکی از علل مهم تنزل جایگاه آموزش و پرورش به درون آموزش و پرورش بر می گردد. علت درونی تنزل جایگاه این نهاد را می توان ترس از رسانه و نقد شدن دانست. تقدس قائل شدن بیش از حد برای جایگاه آموزش و پرورش و معلمان باعث شده است که هیچ رسانه ای نتواند به نقد و نظر در زمینه ی موضوعات درونی آموزش و پرورش بپردازد یا اگر وارد این عرصه شود خیلی نمی تواند موثر باشد چون که نتوانسته برای شناخت بهتر به درون مدارس وارد شود و نوعی نگاه چالشی داشته باشد. اغلب حضور رسانه ها در آموزش و پرورش کنترل شده است. آموزش و پرورش برای رسانه ها یک جزیره ناشناخته است . اگر یک روزنامه با یک کاریکاتور بخواهد به نقد موضوعات و مسائل آموزش و پرورش و حتی وضعیت معلمان بپردازد یا به دادگاه کشانده می شود و یا با اعتراض عمومی روبرو می شود و چنان با برخورد مواجه می شود که دیگر هوس ورود به این عرصه را نکند.
ارتباط نداشتن با رسانه ها باعث شده است که آموزش و پرورش از یک نهاد پیشرو در صد سال پیش ایران به یک نهاد جامانده از تغییر و تحولات جامعه تبدیل شود.آموزش و پرورش در همه کشور های پیشرفته به عنوان یک نهاد پیشرو در عرصه های مختلف محسوب می شود. از نظر علمی- فرهنگی -اجتماعی،تحولات جدید همه از آموزش و پرورش شروع می شود و به جامعه سرایت می کند، اما در ایران متاسفانه برعکس شده است. شیوه و روشهای گذشته براین نهاد اساسی حاکم است. آموزش و پرورش نمی خواهد بپذیرد که دنیا دگرگون شده است ،پس باید نوع نگاه و روش حاکم بر آن نیز تغییر کند .
اما چه باید کرد ؟
شاید نکته مهمی باشد که باید به آن پرداخت.به نظر می رسد چاره این است که به رسانه ها اجازه دهیم وارد فضای مدارس شوند و تا می توانند موضوعات و مسائل آموزش و پرورش ، مدیران و معلمان را به نقد و چالش بکشند. ترس را باید به کناری نهاد.
در دنیای امروز ، هیچ فرد یا گروهی نباید از نقد رسانه ترس داشته باشد و اینکه اجازه ندهد که رسانه ها وارد عرصه فعالیت شان شوند. با حضور رسانه ها می توان مشکلات و مسائل آموزش و پرورش را به عنوان مسائل و مشکلات ملی مطرح کرد و جامعه را حساس نمود. باز به مثال ورزش باز می گردم. حضور پر رنگ رسانه ها در عرصه ورزش از یک سو ورزشکاران را به چالش کشیده است و هر روز کوچکترین حرکات و رفتار منفی آنها را منعکس می کند که نوعی چالش است برای این گروه که البته در بلند مدت به نفع شان است. اما از طرف دیگر موضوع ورزش و ورزشکاران برای مردم به موضوع پر اهمیت تبدیل شده است به طوری که در باره ای این که چه کسی سر مربی تیم ملی باشد ساعت ها برنامه ی تلویزیونی پخش می شود با میلیون ها بیننده! اما در مورد نهاد مهم آموزش و پرورش با 12 میلیون دانش آموز و یک میلیون معلم چنین امکانی وجود ندارد.
دلیل اصلی کم توجهی رسانه ها به آموزش و پرورش، اجازه ندادن به آنها برای حضور در مدارس و ارتباط با معلمان و دانش آموزان است. روزنامه نگاران به راحتی می توانند وارد محل کار ورزشکاران و هنرمندان و سایر اقشار شوند و گزارش های مورد نظرشان را تهیه کند، اما برای حضور در مدارس با مشکلات بسیاری روبرو هستند.
بهتر است آموزش و پرورش از روزنامه نگاران و رسانه ها دعوت نماید تا موضوعات نهاد آموزش وپرورش را به چالش بکشند و منعکس نمایند.برای همگانی کردن مسائل آموزش و پرورش، حضور آزادانه ی رسانه ها در تمام بخش های آموزش و پرورش حتی مدارس الزامی به نظر می رسد.
ترس از تغییر بزرگترین دشمن آموزش و پرورش است.