دیروز با کلاس دوم انسانی درس جامعه شناسی
داشتم،از تک تک دانش آموزان می پرسیدم که چرا رشته ی انسانی را برای ادامه تحصیل
انتخاب کردید؟ اکثرآ یا جوابشان نمی دانم
بود یا اینکه از روی اجبار آمده ایم ویا رشته ریاضی و تجربی را نرسانده ایم. چند
نفر هم ظاهرآ از روی علاقه این رشته را برای ادامه تحصیل ا نتخاب کرده بودند. یکی
از بچه ها در این حین گفت :"آقا زنگ تفریح یکی از بچه های رشته تجربی مرا
مسخره کرد که رشته ی انسانی هستم من هم با
او درگیر شدم ! معاون سر رسید و به اون گفت از تو که رشته ی تجربی هستی توقع
نداشتم و برو کلاس، بعد هم یک پس گردنی به من زد و گفت بیا گم شو برو کلاس ...!آقا
، معلم ها هم به رشته های دیگه بیشتر توجه می کنن!" بعد از حرفهای دانش آموز دوم انسانی کمی به فکر فرو رفتم و به یاد گفتگوی مجله ی رشد با دکتر نعمت الله فاضلی افتادم که روز قبل خوانده بودم
و موضوع گفتگو دروس علوم اجتماعی و انسانی درس درجه دو بود !
در قسمتی از این گفتگو دکتر فاضلی اشاره ای به
کتاب پرورش هنر استدلال نو شته
ی ماسا کووا تانابه می نماید. نقل
از مجله رشد آموزش علوم اجتماعی شماره 60 صفحه ی 4 "درس انشاء برای نظام
مدرسه ای ایالت متحده آمریکا از همه ی درسها مهم تر است، حتی از ریاضیات.اهمیت درس
انشاء نیز برای دانش آموزان آمریکایی پذیرفته شده است. این اهمیت به دلیل تلقی خاص
جامعه ی امریکا از مفهوم خلاقیت است. انشاء می تواند به رشد ذهنی و تفکر خلاقه ی
دانش آموزان کمک کند در عین حال ، ابزار اصلی یادگیری و یاد دهی مهارت های خواندن
و نوشتن است. همچنین، در جامعه ای که نظام آموزشی معطوف به علم دارد ، درس انشاء
به عنوان راهبردی برای یادگیری مقاله نویسی اهمیت اساسی دارد . دانش آموزان قرار
است در آینده مقالاتی بنویسند و در مدرسه باید برای چنین وظیفه ای آماده شوند و
..."!
جالب بود
حرف دانش آموز و نوشته مجله ی رشد ذهن مرا
که چند سال است به این قضیه فکر می کنم دوباره به تکاپو انداخت.چرا معلمان، خانواده ها ، رسانه ها و مسئولین بین
رشته های تحصیلی تبعیض قائل می شوند؟ در ظاهر همه به اهمیت همه ی دروس توجه می
کنند اما در عملکرد همه نوعی تعارض دیده می شود. بیشترمعلمان ابتدایی از همان کلاس اول توجه والدین و دانش آموزان را به درس ریاضی جلب می کنند و
با تآکید و تمرکز بر این درس به طور غیر مستقیم کاری می کنند که همه تصور می کنند ،
اگر دانش آموزی می خواهد به موفقیت برسد باید فقط ریاضی خوب بلد باشد و دیگر درسها مهم نیستند! حتی می گویند این درسها
خواندنی است و مثلا ریاضی خواندنی نیست.
همین نگاه در دوره ی راهنمایی و دبیرستان تکرار می شود . مدیران ، والدین
و معلمان در اول دبیرستان به دانش اموزان
القا می کنند که کسانی که معدل بالایی دارند به رشته ی ریاضی بروند، آنها
که کمی نمرات پایین تری دارند به تجربی و به ترتیب رشته ی انسانی و هنرستان های فنی و کار و
دانش! در اصل نظام آموزشی ما توسط والدین،معلمان،مدیران
،مسئولان و رسانه ها به کمک هم روندی اشتباه و خلاقیت کش رابه وجود آورده اند.این
روند و ساختار معیوب ،طبق یک توافق نانوشته و غلط بین گروههای فوق به وجود آمده و
هر ساله تکرار می شود.این ساختار و روند اشتباه خلاقیت را در دانش آموزان از بین برده است وهمه ی رشته های تحصیلی را از درون تهی کرده است ! بیشترکسانی
وارد این رشته ها می شوند که علاقه و استعداد ندارند بلکه بر اساس نظر جامعه، خانواده ، معلمان و مدیران این رشته
ها را انتخاب نموده اند. در نتیجه بازده مفیدی برای جامعه ندارند. در یک سیستم
آموزشی مطلوب، به دانش آموز فرصت بروز خلاقیت بر اساس علاقه و استعدادش داده می
شود.اما در سیستم آموزشی ما این نظر دیگران است که تعیین کننده است نه دانش آموز!
راهی که می توان این سیکل معیوب را از بین
برد و این روند مخرب را شکست تغییر نگاه جامعه،خانواده ها،معلمان ، مسئولین و
رسانه ها به امر آموزش و جایگاه درسهای مختلف در سیستم آموزشی است.