محمد روزبهانی*
دنیای امروز دنیای تغییرات سریع است. هر روز اتفاقات جدیدی در عرصه تکنولوژی ارتباطات و سایر حوزه ها می افتد . این تغییرات سریع بر شیوه و سبک زندگی انسانها تاثیر گذار است. شهروندانی که در جوامع امروزی زندگی میکنند، با جهانی روبرو هستند که قابل پیش بینی نیست و این غیر قابل پیش بینی بودن باعث شده که برنامه ریزی برای آینده سخت باشد. در جوامع گذشته ( سنتی)، بزرگترها شیوه ی زندگی خودشان را به کودکان آموزش می دادند و کودکان نیز که به مرور بزرگ می شدند، می توانستند با این آموخته ها زندگیشان را بگذرانند و مسائل و مشکلات پیش رو را حل و فصل نمایند. در جامعه سنتی مثلا یک کشاورز می دانست که فرزندش حتما شغل او را دنبال می کند زیرا انتخاب دیگری نداشته و در نتیجه او می دانست شیوه های کاشت ، داشت و برداشت در آینده تغییر نخواهد کرد، بر این اساس می توانست با پیش بینی آینده ،مهارتهای زندگی و اجتماعی مورد نیاز فرزندش را به او یاد دهد .فرزند کشاورز هم با الگو برداری از زندگی پدرش به راحتی با آینده ی پیش رو کنار می آمد و با همان داشته ها می توانست زندگیش را به پیش ببرد.
اما در جهان امروز زندگی کردن بر اساس آموخته های سنتی تقریبا غیر ممکن است . خانواده ها نمی توانند به تنهایی مهارتهای مورد نیاز فرزندانشان را به آنها بیاموزند. به این دلیل که آموزش مهارتهای شغلی و اجتماعی در خانواده به تنهای برای فرزندان برای روبرو شدن با آینده های احتمالی کافی نیست. به دلیل اینکه امروزه خانواده قادر نیست نیازهای فرزندان را از نظر مهارتهای زندگی برآورده کند آنها به مدرسه فرستاده می شوند تا در مدرسه مهارتهای مورد نیاز زندگی برای آینده به آنها آموزش داده شود.
مدرسه نهادی است که وظیفه ی اجتماعی کردن کودکان را بعد از خانواده به عهده دارد. مدرسه آن مهارتهایی را که خانواده نمی تواند یا نمی رسد به فرزندان منتقل نماید به کودکان آموزش می دهد. این قبیل آموزشها شامل دروس تخصصی، مهارتهای زندگی و اجتماعی،تربیت سیاسی و انتقال فرهنگ می شوند. در بعضی از کشورها آموزش و پرورش بیشتر تمرکزش بر آموزش مهارتهای زندگی در دوران ابتدایی است. در این کشورها اهمیت آموزش مهارتهای زندگی به کودکان و نوجوانان، بیشتر از سایر وظایف آموزش و پرورش از جمله آموزشهای تخصصی علوم و فنون است. این نوع نگاه و روش به به مدرسه و کارکرد آن نگاه و روش درستی است. چرا که تاثیرات مهمی بر آینده جامعه دارد.در جامعه ای که مدارسش مهارتهای زندگی را به درستی آموزش می دهند ،آسیبهای اجتماعی کمتری به وجود می آید،شهروندان از آسایش و آرامش بیشتری برخوردارند وبیشتر انرژی دولت و ملت صرف شادی و نشاط و خلاقیت شهروندان می شود.
اما متاسفانه در کشور ما تمرکز آموزش و پرورش در دوره ابتدایی و سایر دوره های تحصیلی بر مهارتهای زندگی و اجتماعی نیست. در مدارس ما بیشتر از آنکه مهارتهای زندگی و اجتماعی آموزش داده شود،ریاضی ، علوم و .. تدریس و آموزش داده می شود.جریان عمومی فعالیت مدارس باعث شده که خانواده ها هم از مدرسه توقعی جز آموزش دروس تخصصی را نداشته باشند.. این روش غلط باعث شده است که فارغ اتحصیلان مدارس از مهارتهای زندگی و اجتماعی به طور کلی بی بهره باشند. اگر دیپلم هایی که در نظام آموزش و پرورش ایران تحصیل کرده اند را از نظر شاخص های مهارتهای زندگی بسنجیم در پایین ترین سطح قرار خواهند گرفت. حتی در شاخص های ابتدایی مهارتهای زندگی مانند احوال پرسی کردن و ارتباط رودرو با دیگران، وضعیت دانش آموزان ما در حد خوبی نیست. شاخص های مهارتهای زندگی که سازمان بهداشت جهانی آنها را به عنوان مهارتهای مورد نیاز برای زندگی مطلوب در جوامع امروزی مشخص کرده است ، شامل ۱۰ مورد است.”: توانایی خود آگاهی، توانایی همدلی با دیگران، توانایی تصمیم گیری، توانایی حل مسئله، توانایی تفکر خلاق، توانایی تفکر نقادانه، توانایی برقراری رابطه موثر، توانایی برقراری روابط بین فردی، توانایی مقابله با هیجان ها ،توانایی مقابله با استرس″
از نظر سازمان بهداشت جهانی فردی که بخواهد در جوامع امروزی زندگی مطلوبی داشته باشد باید به این توانایی ها مجهز شود. نظام آموزش و پرورش ایران بخصوص در دو دهه گذشته روند تعلیم و تربیت به صورتی است که اولویت در آموزش و پرورش با آموزش دروس خاصی مانند ریاضی ، علوم ، فیززیک و شیمی است. حتی در نامگذاری این دروس از واژه ی علوم پایه استفاده می شود و این معنی را به ذهن متبادر می کند که انگار سایر دروس از اهمیت چندانی برخوردار نیستند. این نوع نگاه در بین خانواده ها،دانش آموزان و مسئولان مدارس به صورت بسیار زیادی شیوع پیدا کرده است. این دیدگاه باعث شده است که امروزه دیگر مدارس ما مدارس مهارت محور نیستند بلکه مدارس دانش محور اند. منظور من از مهارت در اینجا (نه مهارتهای فنی که آن هم در مدارس ما خیلی اهمیت ندارند) مهارتهای زندگی و اجتماعی است. کمتر مدرسه ای را از بین حدود۱۰۰ هزار مدرسه فعال می توان یافت که تمرکزش قبل از آموزش دروس مصوب آموزش و پرورش و بخصوص ریاضی و علوم و… بر آموزش مهارتهای زندگی و اجتماعی باشد. با این وضعیتی که در مدارس ما مشاهده می شود آینده ی پیش رو بسیار تاریک به نظر می رسد. ما داریم دانش آموزانی را تربیت می کنیم که در زندگی آینده شان کاملا به دیگران وابسته هستند و نمی توانند مشکلات پیش رویشان را حل کنند. زیرا نه در خانواده و نه در مدرسه این مهارتها را آموزش ندیده اند. خانواده ها این وظیفه را به مدرسه محول کرده اند و مدرسه هم از کنار آموزش مهاتهای زندگی به راحتی عبور کرده و تمرکزش بیشتر به آموزش دانش آموزان برای موفقیت در امتحانات و در نهایت کنکور است.
سوال مهم و اساسی این است که آیا از این وضعیت نامطلوب می توان رها شد و اگر می توان چگونه ؟
از وضعیت موجود فعلی که در آن شیوه آموزشی غلطی در مدارس رایج است می توان رها شد. رها شدن از این شرایط بستگی به این دارد که وضعیت رقابت موجود در امتحانات و کنکور بین دانش اموزان برای کسب موفقیتهای فردی را از اولوبت اهداف خانواده ها و سیستم آموزش و پرورش کنار کذاشته و اولویت را به را به پرورش دانش آموزانی با بالاترین سطح از مهارتهای زندگی و اجتماعی قرار داد. باید در سالهای اول تحصیل کودکان بیش از آنکه ریاضی و علوم و سایر دروس و مهارتهای علمی را یادبگیرند. بهتر است تواناییهایی از جمله: توانایی نه گفتن، برقراری روابط موثر با دوستان و همکلاسیها،انجام کارهای جمعی، توانایی پرسشگری، توانایی نقد کردن خود و دیگران، توانایی مقابله با ترس و استرس و مدارا و همزیستی. یادگیری اینگونه مهارتهاست که باعث می شود کودکان امروز در آینده به شهروندانی قانون مند ،خلاق و پرسشگر تبدیل شوند. البته این مهارتها می بایست هم در محتوای تمام دروس اورده شود و هم در کلاس همه ی درسها تمرین گردد تا به مرور برای دانش آموزان درونی گردد.
*جامعه شناس و مدیر مسئول فانوس
منبع(+)