قتل
محسن خشخاشی، معلم مظلوم بروجردی، که در حین تدریس توسط دانش آموز 15 ساله
اش در کلاس درس و با ضربات وحشیانه چاقو در پیش چشم دیگر دانش آموزان
مضروب شد؛ پدیده ای بی سابقه در کشور ماست که از سویی نشان دهنده چالش
بزرگ حشونت در مدارس و از سوی دیگر نمادی از سقوط جایگاه معلم به مثابه
محصول سقوط اخلاقی و صعود خشونت در جامعه است.
گرچه قتل بی سابقه است؛
اما معلم کشی استمرار و برآیند بی توجهی نظام آموزش و پرورش به پدیده معلم
آزاری و هتک حرمت و سقوط جایگاه معلم در مدارس است که سال هاست مورد بی
توجهی این وزارت خانه قرار گرفته است.
این سقوط و صعود اما؛
علاوه بر آن که چالش بی اخلاق و خشونت در مدارس را پیش چشم مسوولان وزارت
آموزش و پرورش می آورد؛ نشانه های برجسته ای از نقاط ضعف و ناکارآمدی های
تربیتی و فرهنگی نظام آموزش و پرورش را در اختیار مسوولان کشور می گذارد که
در صورت نادیده نگرفتن و کتمان نکردن آن ها و پدید آمدن درکی آسیب شناسانه
می توان امید درمان و بازیابی و پیدایی آنچه را داشت که یادگار عزیز امام
با تعبیر «نهضت ادب و اخلاق» به عنوان نیاز جامعه امروز ما از یاد کرد.
کشف
قاتل شاید وظیفه دستگاه انتظامی و امنیتی است؛ اما توقف معلم آزاری و
بازیابی جایگاه معلمان مسوولیت تمامی بدنه دستگاه سیاست گذاری کشور است. در
اینجا نگرانی از آن است که دومی در سایه انجام وظیفه اولی که تا لحظه
انجام این مصاحبه به تحقق نپیوسته است؛ به فراموشی سپرده شود و جز تعارفاتی
کلامی و ابراز همدردی هایی ترحم مآبانه تغییری در سیاست های کشور رخ ندهد.
با
دکتر محمد روزبهانی سوگوارانه به گفتگو نشستیم؛ سوگوار معلمی عزیز و
سوگوار سقوط ادب و اخلاق در جامعه ای که باید میراث دار اسلام عزیز باشد.
با معلمی جامعه شناس گفت و گو کردیم تا ضمن واکاوی دلایل این واقعه، نقش
نظام تعلیم و تربیت را در پیشگیری از حوادثی اینچنینی بررسی کنیم.
او
این حادثه بغرنج را علاوه بر اشتباه و ناآگاهی فردی و سیاستهای نظام
آموزشی، معلول چرخه ی خشونت موجود در اجتماع دانست و با هشدار درباره سقوط
جایگاه معلم در جامعه، به راهکارهایی برای حذف خشونت در سطح مدارس و به تبع
اجتماع می پردازد.
محمد روزبهانی
روزنامه آرمان7آذر92
آسایش دوگیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مداراخیلی مواقع به این بیت حافظ میاندیشم که شاعر آن در چند صد سال پیش در زمانهای که تمام فرهنگها همدیگر را ناحق و خود را بر حق مطلق قلمداد میکردند،این شعر چه هماهنگیای با تفکر غالب آن روزگار داشته؟ فلسفه این بیت تمرکز بر مدارا دارد و مهم بودن این کنش انسانی در روابط اجتماعی! مدارا مغز زندگی مدرن امروزی است. به این معناست که باید سایر انسانها را با هر نوع تفکری که دارند به عنوان یک انسان که حق زندگی دارد، بپذیریم، نه این که موافقشان باشیم، یا آن عقیده را درست بپنداریم! بلکه به این معناست که اگر میخواهیم با دیگران در کنار هم زندگی کنیم، راهی جز مدارا و پذیرش همدیگر با تمام ویژگیهای متفاوت نداریم.چیزی که جای آن دارد تا بیش از پیش در نظام تعلیم و تربیت مورد توجه و مداقه قرار گیرد. آموزش و پرورش نوین یکی از اهدافش، پرورش انسانهایی اهل مداراست. افرادی که بتوانند در جامعه متفاوت امروز با افرادی که عقاید متفاوت از خودشان دارند زندگی کنند و دچار تنش و تضاد نشوند.خانواده و مدرسه از کودکی باید اولین درسی که به کودکان میدهند درس مدارا باشد. این که همه انسانها با هم برابرند و برتری به هم ندارند و تفاوتهایی که ممکن است یک فرد از نظر ظاهری، خانوادگی، اعتقادی،جنسیتی،نژادی و غیره با دیگران داشته باشد، ایراد محسوب نمیشود و صرفا یک تفاوت است. باید به آنها یاد داد که کسی نباید دیگری را به خاطر متفاوت بودن، مسخره یا طرد نماید. باید کودکان بفهمند که در دنیای در حال تغییر و دگرگونی امروز میلیاردها انسان زندگی میکنند که هر کدامشان ممکن است دارای عقاید و ارزشهایی باشند که با عقاید و ارزشهای آنها هماهنگ و همسو نباشد. بهتر است به کودک یاد داده شود که اگر کسی همانند او نمیاندیشد به این معنی نیست که اشتباه فکر میکند و ناحق است و هر کس که مانند او فکر میکند به حق است.اگر جامعهای میخواهیم که در صلح و آرامش باشد راهی جز مدارا با هم نداریم و این هم جز از راه آموزش دادن مدارا، از طریق مدارس و سایر نهادهای فرهنگی و رسانهای مقدور نیست.
لینک مطلبhttp://www.armandaily.ir/?NPN_Id=470&pageno=7