یک جامعه شناس راهکار مهار آسیبهای اجتماعی در جمعیت دانش آموزی را آموزش و ارتقای مهارتهای زندگی دانست و گفت: اولویت اول در مدارس برای دانش آموزان باید یادگیری چگونه زندگی کردن باشد.
محمد روزبهانی در گفت وگو با ایسنا، درباره جایگاه فعالیتهای پرورشی در آموزش و پرورش گفت: مباحث پرورشی همانطور که در لفظ “آموزش و پرورش ” مشخص است توامان با آموزش باید دنبال شود و هم وزن برنامههای آموزشی است.
وی افزود: درباره آسیبهای اجتماعی نیز باید گفت که امروز تمام جامعه درگیر شده است و البته این امر در آموزش و پرورش زاییده خود آموزش و پرورش نیست و شاهد سرریز آسیب های اجتماعی جامعه به آن هستیم. به عنوان مثال اگر خانواده گرفتار اعتیاد و بزه باشد بر روی فرزندان کم سن و سال هم اثر می گذارد و با ورود این فرزند به مدرسه بخشی از آسیبهای اجتماعی ناخواسته وارد مدارس میشود.
این جامعه شناس با بیان اینکه مدرسه به خودی خود آسیب زا نیست اظهار کرد: اما به هر صورت اگر آموزش و پرورش نتواند با این آسیبها برخورد مناسبی داشته باشد این آسیبها در جمعیت دانش آموزش گسترش مییابد و مدرسه به محیطی برای گسترش بیشتر آسیبهای اجتماعی تبدیل میشود.
روزبهانی درباره انتشار فیلمهایی در فضای مجازی مبنی بر خودآزاری و خودزنی چند دانش آموز گفت: این اتفاقات علت فردی ندارند و بسیار اندک هستند و مباحث اجتماعی بر روی آن اثرگذارند مهمترین عامل شکل گیری تربیت و رفتار اجتماعی خانواده است و پس از آن مدرسه، گروه دوستان و رسانهها قرار دارند. این مورد و موارد مشابه نظیر آن بیشتر ناشی از تاثیر گروه دوستان است.
وی ادامه داد: زمانی که افراد به سن نوجوانی میرسند و دوره بلوغ را طی میکنند به دنبال استقلال و خارج شدن از سایه خانواده هستند و به همین علت به سمت گروه دوستان گرایش بیشتری پیدا میکنند و وقتی اتفاق یا آسیبی در گروه دوستان وجود داشته باشد روی مابقی نیز تاثیر میگذارد.
این جامعه شناس با بیان اینکه اگر بتوانیم مهارتهای زندگی اعم از قدرت نه گفتن، خودآگاهی و انتقاد پذیری را داخل محتوای کتب درسی و تدریس معلمان کنیم در کاهش آسیبهای اجتماعی موفق عمل کردهایم گفت: هر چه میزان این مهارتها بیشتر باشد میزان آسیبهای اجتماعی و مشکلات دانش آموزان کمتر خواهد شد. اولویت اول دانش آموزان در مدرسه باید یادگیری چگونه زندگی کردن باشد.
روزبهانی تاکید کرد: البته معلمان ما برای انتقال این مهارتها بسیار کم آموزش میبینند و لازم است به این موضوع بیشتر توجه شود.
محمد روزبهانی
مهارت های زندگی توسط سازمان جهانی بهداشت، این گونه تعریف شده است:
"توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونه ای که فرد بتواند با چالش ها و ضروریات زندگی روزمره کنار بیاید."(WHO،1994).
شاخص های ده گانه ی مهارت های زندگی که توسط سازمان بهداشت جهانی تقسیم بندی شده است عبارتند از:
1- مهارت های خودآگاهی
2 – مهارت همدلی
3 – مهارت روابط بین فردی
4– مهارت ارتباط موثر
5 – مهارت مقابله با استرس
6 – مهارت مدیریت بر هیجان
7 – مهارت حل مسئله
8 – مهارت تصمیم گیری
9 – مهارت تفکر خلاق
10 – مهارت تفکر نقادانه
هدف ما در این یاداشت این است که به وضعیت آموزش مهارت خودآگاهی در مدارس بپردازیم. خود آگاهی یکی از مهارت های مورد نیاز در زندگی برای هر شهروند است. وقتی صحبت از مهارت می شود منظور چگونگی انجام یک کار است. یک مهارت با آموزش یاد داده می شود و با تمرین و تکرار درونی می گردد. به عنوان مثال رانندگی یک مهارت است، فردی که می خواهد راننده شود باید ابتدا اصول اولیه این مهارت را بیاموزد و به صورتی عملی تمرین نماید تا بر آن تسلط یابد. هر شخص برای زندگی کردن در جامعه نیز نیاز به یادگیری مهارت های اساسی زندگی در آن جامعه دارد. تا شخص مهارت های زندگی کردن در جامعه ای را نیاموزد، نمی تواند به نیازها و خواسته هایش پاسخ دهد و همچنین در ارتباط با دیگران دچار مشکل خواهد شد. از این رو در ابتدا وظیفه ی خانواده و سپس مدرسه است که مهارت های زندگی را به فرد آموزش دهند تا در ادامه ی زندگی با چالش روبرو نشود.
جامعه ی امروز با جامعه ی گذشته متفاوت است و از این رو مهارت هایی که برای زندگی در این جامعه نیاز است با جوامع 100 سال پیش و یا قبل تر به کلی متفاوت است. خانواده ها و مدارس نباید مهارت هایی که برای زندگی در جوامع سنتی گذشته مورد نیاز بوده را امروزه به کودکان و نوجوانان آموزش دهند، چرا که کاربردی برای آنها نخواهد داشت. بهترین و کاربردی ترین مهارت هایی که امروزه می توان به کودکان آموزش داد ، مهارت های ده گانه ی توصیه شده توسط سازمان بهداشت جهانی است که جنبه کاربردی تری برای جوامع امروزی از جمله جامعه ی ما دارد.
یکی از مهارت های ده گانه زندگی ،خودآگاهی است. خودآگاهی این گونه تعریف شده است:" فرد بتواند نقاط ضعف و قوت ، خواسته ها، نیازها، تمایلات خود را بشناسد و تصویر واقع بینانه ای از خود داشته باشد ، همچنین حقوق فردی، اجتماعی و مسئولیت های خود را بداند" این مهارت موجب می شود که فرد بتواند به سئوال مهم « من کیستم ؟ » جواب دهد.
سوال این است ؛ آیا خانواده و مدرسه تونسته اند مهارت خودآگاهی را به کودکان و نوجوانان به درستی آموزش دهند ؟ آیا اکثریت کودکان و نوجوانان امروز جامعه ما از مهارت خودآگاهی برخوردار هستند؟
به نظر می رسد که خیر.
خانواده به عنوان اولین نهاد و گروهی که فرد به عضویت آن در می آید و وظیفه ی آن ،اجتماعی کردن فرزندان است که متاسفانه نتوانسته امروزه به درستی مهارت های زندگی، از جمله مهارت خودآگاهی را به فرزندان آموزش دهد. در همان روز های اول می توان فهمید ، اکثریت کودکانی که وارد مدرسه می شوند از خواسته ها و نیازهای واقعی شان شناختی ندارند، نمی توانند نقاط قوت و ضعف خود را تشخیص دهند و نسبت به حقوق و وظایف فردی و اجتماعی شان در محیط بیرون از خانه هیچ گونه شناختی ندارند.
متاسفانه دانش آموزان خود را در محیط مدرسه و بیرون از خانه مسئول نمی دانند و به گونه ای در محیط مدسه رفتار می کنند که انگار همه باید در خدمت شان باشند، از مدیر ، معلم و دیگران ! در صورتی که در بسیاری از کشورها دانش آموزان خود را در قبال مدرسه و محیط زندگی مسئول می دانند.
کودکان بعد از ورود به مدرسه در طول چند سالی که در محیط مدرسه زندگی می کنند و آموزش می بینند باز هم به مهارت خودآگاهی دست پیدا نمی کنند. برای اینکه بفهمیم یک سیاست ، روش و عملکرد خوب است یا بد، می توان به پیامدهای آن نگاه کرد.
اگر پیامد یک برنامه و روش خوب باشد می توان گفت آن برنامه، برنامه ای مفید است ولی اگر پیامد و نتیجه عملی بد باشد، می توان گفت که آن کار ، کاری خوب نیست و اشتباه است. بر این اساس می توان از وضعیت پیامدها و نتایج آموزش مهارت های زندگی (از جمله مهارت خودآگاهی در دوره های مختلف آموزشی) نتیجه گرفت که مدارس در این زمینه همانند خانواده ها بسیار ضعیف عمل کرده اند.
دلیل آن، وضعیت مهارت های زندگی و به خصوص مهارت خودآگاهی در فارغ التحصیلان دبیرستانی است. اگر وضعیت مهارت خودآگاهی در میان دانش آموزان دبیرستانی و فارغ التحصیلان دیپلمه را بسنجیم با وضعیت بسیار ناگواری روبرو هستیم. امروز یک جوان دیپلمه آیا برای زندگی در جامعه ی امروزی به خودآگاهی مورد نیازش رسیده است؟ آیا به نقاط قوت و ضعفش آگاهی دارد؟ آیا نیازها و خواسته های معقول و چگونگی رسیدن به آنها را فراگرفته است؟ آیا تصویر واقع بینانه ای از خود و زندگی اش دارد؟ آیا حقوق فردی و اجتماعی خود را می داند؟ آیا مسئولیت پذیر است و مسئولیت های خودش را می شناسد؟ آیا می تواند به سوال من کیستم به درستی پاسخ دهد؟ آیا یک جوان دیپلمه 18 ساله می تواند به تنهایی وارد جامعه شده کار کند و زندگی خودش را اداره نماید؟
پاسخ به این سوالات در اکثر موارد منفی است. تجربه ی زیسته ی بیشتر ما این ادعا را تایید می کند. کودکان، نوجوانان و جوانان ما توسط خانواده ها و مدارس به قدر کافی آموزش ندیده اند یا اشتباهی آموزش دیده اند.
از این رو به نظر می رسد خانواده ها و مدارس بهتر است روش های خود را تغییر دهند.
بایستی تمرکز بیشتر بر آموزش مهارت های زیستن برای زندگی در جامعه ی امروزی باشد تا آموزش موارد و مهات هایی که برای افراد مفید نیست و به درد زندگی در جامعه ی امروزی نمی خورد.
قتل
محسن خشخاشی، معلم مظلوم بروجردی، که در حین تدریس توسط دانش آموز 15 ساله
اش در کلاس درس و با ضربات وحشیانه چاقو در پیش چشم دیگر دانش آموزان
مضروب شد؛ پدیده ای بی سابقه در کشور ماست که از سویی نشان دهنده چالش
بزرگ حشونت در مدارس و از سوی دیگر نمادی از سقوط جایگاه معلم به مثابه
محصول سقوط اخلاقی و صعود خشونت در جامعه است.
گرچه قتل بی سابقه است؛
اما معلم کشی استمرار و برآیند بی توجهی نظام آموزش و پرورش به پدیده معلم
آزاری و هتک حرمت و سقوط جایگاه معلم در مدارس است که سال هاست مورد بی
توجهی این وزارت خانه قرار گرفته است.
این سقوط و صعود اما؛
علاوه بر آن که چالش بی اخلاق و خشونت در مدارس را پیش چشم مسوولان وزارت
آموزش و پرورش می آورد؛ نشانه های برجسته ای از نقاط ضعف و ناکارآمدی های
تربیتی و فرهنگی نظام آموزش و پرورش را در اختیار مسوولان کشور می گذارد که
در صورت نادیده نگرفتن و کتمان نکردن آن ها و پدید آمدن درکی آسیب شناسانه
می توان امید درمان و بازیابی و پیدایی آنچه را داشت که یادگار عزیز امام
با تعبیر «نهضت ادب و اخلاق» به عنوان نیاز جامعه امروز ما از یاد کرد.
کشف
قاتل شاید وظیفه دستگاه انتظامی و امنیتی است؛ اما توقف معلم آزاری و
بازیابی جایگاه معلمان مسوولیت تمامی بدنه دستگاه سیاست گذاری کشور است. در
اینجا نگرانی از آن است که دومی در سایه انجام وظیفه اولی که تا لحظه
انجام این مصاحبه به تحقق نپیوسته است؛ به فراموشی سپرده شود و جز تعارفاتی
کلامی و ابراز همدردی هایی ترحم مآبانه تغییری در سیاست های کشور رخ ندهد.
با
دکتر محمد روزبهانی سوگوارانه به گفتگو نشستیم؛ سوگوار معلمی عزیز و
سوگوار سقوط ادب و اخلاق در جامعه ای که باید میراث دار اسلام عزیز باشد.
با معلمی جامعه شناس گفت و گو کردیم تا ضمن واکاوی دلایل این واقعه، نقش
نظام تعلیم و تربیت را در پیشگیری از حوادثی اینچنینی بررسی کنیم.
او
این حادثه بغرنج را علاوه بر اشتباه و ناآگاهی فردی و سیاستهای نظام
آموزشی، معلول چرخه ی خشونت موجود در اجتماع دانست و با هشدار درباره سقوط
جایگاه معلم در جامعه، به راهکارهایی برای حذف خشونت در سطح مدارس و به تبع
اجتماع می پردازد.