هر کس در چند سال گذشته گذرش به شهرهای کناره دریای خزر افتاده و با چشم نه چندان تیزبین پیرامون خویش را نگریسته باشد،نخستین چیزی که چشم هایش را می آزارد،زباله های رها شده در کنار دریا،جاده ها و پارک های ملی است. قوطی های فلزی و پلاستیکی و موادی از این دست که سال ها و شاید قرن ها نیاز به تجزیه دارند در جاهای پر رفت و آمد رها شده و کشتزاری از زباله و زشتی را پدید آورده اند. چرا راه دور! می توان نزدیک تر را هم دید. گاهی دیده می شود با این که سطل زباله در یکی- دو متری شهروندان قرار دارد،زبال ها روی زمین و چمن گردشگاه ها رها شده و رها کنندگان با خیالی آسوده به خانه باز می گردند. گرچه پس از پایان روز و آرامش یافتن ما در خواب،این تلاش های کارگران زحمت کش شرکت های خصوصیِ مسئول پاک سازی شهر است که سر به هوایی گروه پر شماری از شهرنشینان چندان به چشم نمی آید و این چنین است که هر روز صبح،روزمان را با کوچه ها و خیابان های پاکیزه آغاز می کنیم و زشتی این رفتارها به چشم نمی آید و باز به ویرانی و آلودگی بیش از پیش زیست بوم خود می پردازیم. به باور نگارنده شهروندی که می تواند با دراز کردن دست خویش ته سیگارش را در سطل زباله بیدازد و با این حال آن را روی زمین رها می کند،نه از سرِ دهن کجی به بنمایه های زندگی شهرنشینی،که از ناآگاهی و نیاموختگی این بنمایه هاست که شهر و کشور و در پی اش جهان خویش را می آلاید. چنین شهروندانی الف- بای زندگی در جهانِ رو به گرما و آب شدن یخ های قطبی،از میان رفتن صدها گونه گیاهی- جانوری در هر روز،آسیب جدی رسیدن به لایه اوزون و سرعت باور نکردنی نابودی زندگی در کره نیلگون زمین را نمی دانند و درک نکرده اند- گر چه هر روز در رسانه ها می بینند و می شنوند و کمتر هم می خوانند.
بسیاری از ما رفتارهای شهروندی و جهان شهروندی آشنا نیستیم و زندگی را غریزی و با بهره گیری از آموزش های خانوادگی و تجربه های بی شکل شخصی می گذارنیم. برای پرورش شهروندانی که با گام های نخستین شهروندی آشنا باشند بی گمان نیازمند آموزش،آن هم به روش درگیری ذهنی و عملی با موضوع یادگیری هستیم. از این رو پدید آوری نگاهی فرهنگی- اجتماعی به موضوع نگاهداشت و پاسداشت زیست بوم نیاز به آموزش و بی گمان تلاشی چند ده ساله داریم. این که پدر یا مادری در برابر دیدگان تیزبین فرزند خویش پوست میوه را از اتومبیل بیرون پرتاب می کند و فرزند را هم در یک کنش ناخودآگاه به ویرانی و بی توجهی در نگاهداشت زیست بوم فرا می خواند،کاری نیست که بتوان در فاصله ی یکی- دو سال از فرهنگ زدود و پاک کرد. این جاست که نقش آموزش از پایه،در دبستان و مدرسه به شدت پر رنگ می شود و راهی جز آموزش در برابر جامعه بی مهر با محیط زیست باقی نمی ماند.
آموزشِ نگهداشت و پاسداشت زیست بوم،از آموزش های پایه ای شهروندی به شمار می آید و در جهان کنونی به شدت مورد توجه فرادستان محیط زیستی و آموزشی قرار دارد. در برنامه های وابسته به پرورش شهروند،درس ها،کتاب ها و درونمایه های آموزشی به گونه ی فزاینده به نگهداشت محیط زیست می پردازند و با کنش هایی مانند داستان نویسی،اجرای نمایشنامه و طرح پرسش در کلاس ها و گفتگو های دراز مدت و کارا بر موضوع های زیست محیطی،اندیشه و احساس نوباوگان را درگیر کرده و به آرامی و برباری آن را نهادینه می کنند. با بردن دانش آموزان به گردش های علمی- تفریحی و بازدید از مکان هایی مانند باغ وحش،پارک های جنگلی،مکان های آسیب دیده از پیشرفت های انسان و .... افزون بر آموزش برای پاسداشت زیست بوم،بخشی از کارهای محیط زیستی را بر عهده ی خودِ دانش آموزان می گذراند و آنها را به کنش هایی برای نگهداشت آن بر می انگیزند. گر چه آموزش و پرورش ما درگیر دشواری های بنیادینی مانند اقتصاد،ناکارآمدی آموزش،افت آموزشی و ... است اما به نظر می رسد برنامه های سازمان محیط زیست بدون همکاری با آموزش و پرورش و فرهنگ سازی از پایه در سامانه ی آموزشی پیش نخواهد رفت. در هفته ای که بر آن " هفته گرامیداشت محیط زیست " نام نهاده شده است،اگر برنامه های زیست محیطی را به دو بخش کوتاه و بلند مدت تقسیم کنیم،بی گمان بخش بلند مدت آن باید کانون توجه خویش را بر آموزش شهروندان کنونی و آینده قرار دهد. این آموزش ها باید با همکاری آموزش و پرورش و در کلاس انجام گیرد. باشد که فرادستان زیست محیطی و آموزشی در پیگیری افزایش دانسته های محیط زیستی شهروندان از سطح سخن های زیبا فرا تر رفته و دلواپسی های خویش را در نهان کودکان،نوجوانان و جوانان جست و جو نمایند.
محمد روزبهانی
منبع: سخن معلم
"نباید مردم را بیهوده و بدون جهت نگران کرد و باید بگذاریم مردم راحت باشند. این قدر در زندگی مردم مداخله نکنید، ولو به خاطر دلسوزی؛ بگذاریم مردم خودشان راه بهشت را انتخاب کنند، نمیتوان با زور و شلاق مردم را به بهشت برد. پیامبر (ص) شلاق در دست نداشت، پیامبر (ص) بشیر و نذیر بود و ما نیز باید بشیر و نذیر باشیم. همه باید کاری کنیم که آرامش در جامعه حاکم باشد "
این جملات بخشی از سخنان دکتر حسن روحانی در همایش، بیمه سلامت همگانی است، که روز شنبه سوم خرداد در سالن شهید بهشتی نهاد ریاست جمهوری برگزار شد. این سخنان در زمینه ی تعلیم و تربیت نیز قابل طرح است. شاید دکتر روحانی خواسته یا ناخواسته به همه ما می گوید که روش هایمان را بایست اصلاح نماییم. به ما متولیان و مجریان امر تعلیم و تربیت که به زور می خواهیم دانش آموزان را خوشبخت نماییم و آنها را با زور موفق کنیم.
نکته ی محوری و مهم این سخنان، حق آزادی انتخاب برای انسان است. انسان بدون داشتن حق انتخاب در هر زمینه ای خوشبخت و موفق نمی شود! حتی اگر از دیدگاه جامعه و دیگران فرد خوشبخت و موفقی به حساب آید. به نظر من ، نظام تعلیم و تربیت در جامعه ی ما تا به امروز خیلی برای دانش اموزان و دانشجویان حق انتخابی قائل نبوده است. در این زمینه ، خانواده ها و جامعه نیز آنرا همراهی نموده ا ند!
روش جامعه پذیری و اجتماعی شدن در مدارس ما بر اساس آزادی انتخاب( برای دانش آموزان)نیست. بهشت تعلیم و تربیت برای دانش آموزان جنبه ی " زوری " پیدا کرده و آنها نمی خواهند که ما مربیان و اولیا به زور آنها را به بهشت(موفقیت و خوشبختی که ما می گوییم) راهنمایی کنیم.
آزوی من این است که در کشورم ایران، روزی را ببینم که تمام دانش آموزان ، خودشان انتخاب کنند چه می خواهند یاد بگیرند و چگونه!
بزرگترین ترس،ترس از تغییر است!
محمد روزبهانی
اگر تغییر نکنیم،رشد نمی کنیم. اگر رشد نکنیم، در واقع زندگی نمی کنیم. برای رشد لازم است موقتا از امنیت خود صرف نظر کنیم. این کار ممکن است به معنای ترک الگوهای آشنا اما دست و پاگیر باشد که ایمن ولی بی حاصل است و ترک ارزشهایی باشد که دیگر قبولشان نداریم و کنار گذاشتن روابطی که معنای خود را از دست داده اند. به قول داسایوفسکی" مردم از برداشتن گامی جدید یا گفتن کلامی نو بیشتر از هر چیز دیگری می هراسند" در حالی که ترس حقیقی باید از چیزی درست بر عکس این ها باشد( کتاب خودسازی- جان سی. مکسول صفحه12)
آموزش و پرورش نوین یعنی آموزش و پرورش پر از تغییر ، تحول و خلاقیت! در این نوع از آموزش و پرورش به دانش آموز متفاوت و خلاقانه فکر کردن آموزش داده می شود و نه مثل هم فکر کردن! در نظام آموزش و پرورش پیشرو ترسی از تغییر وجود ندارد. دانش آموزان را به سمت اندیشه های نو و جدید راهنمایی می کنند. آنها را به دلیل متفاوت اندیشیدن با دیگران و ساختارهای حاکم سرزنش نمی کنند. حال سوال این است که نظام آموزش و پرورش ما در این میانه چگونه عمل می کند؟ معلمان ما چطور؟ دانش آموزان چگونه ؟ و حتی خانواده ها به چه صورت؟ به راحتی می توان به این سوالات پاسخ داد! آموزش و پرورش ما با تغییر میانه ی خوبی ندارد. از دگرگونی و تحول بیم ناک است. خانواده ها نیز به روشها تکراری خو گرفته اند و در پی دگرگونی و متحول شدن نیستند و نمی خواهند که تغییری در روشهای موجود صورت گیرد! معلمان نیز همین طور! اکثر معلمان طرفدار روشهای موجود و حتی گذشته هستند. با روشهایی که خود به همان روشها آموزش دیده اند راحت ترند. خیلی نمی خواهند در وضعیت موجود تغییری صورت گیرد. بطور کلی جامعه،خانواده ها، معلمان و مسئولین از تغییر می ترسند! چونکه نمی دانند چه اتفاقی ممکن است پس از تغییرات روی دهد. اما از چیزی که می شناسند و به آن عادت کرده اند ترسی ندارند. این برای آموزش و پرورش آسیبی بزرگ است ! آموزش و پرورش اولین نهاد و سازمانی است که می بایست به دنبال تغییر و تحول در روشهای زندگی و یادگیری و یاد دهی باشد. آموزش و پرورش ،باید بانی تغییرات تاثیر گذار باشد نه سدی در مقابل تغییرات و تحولات مفید! همه ی تحولات بزرگ از مسیر آموزش و پرورش می گذرد. کشوری را نمی توان دید که بدون آموزش و پرورش به روز ،پویا و خلاق توانسته است به توسعه برسد. بهتر است همه ، از اولیا تا معلمان و مسئولین به این موضعات بیندیشند. اگر می خواهیم توسعه پیدا کنیم باید تغییر نماییم!