در آموزش و پرورش ایران متاسفانه بنابه دلایل مختلف بسیاری از معلمان مهارتهای کافی مورد نیاز برای استفاده از فناوریهای جدید آموزشی را ندارند. بنابراین عدم مهارت و در برخی از موارد دسترسی به امکانات روز میتواند بر بحث آموزش و یادگیری به روز تاثیرات منفی داشته باشد. به قول تافلر، آموزش و پرورش باید مهارتهای مورد نیاز برای زندگی در دنیای آینده را به دانشآموزان بیاموزد. اگر سیستم آموزشی یا نخواهد یا نتواند همراه تغییر فناوریها به روز شود، امکان تاثیرگذاری را از دست خواهد داد و به مرور به نهادی خنثی و بیخاصیت تبدیل خواهد شد. آموزش و پرورش هوشمند و خلاق، آموزش و پرورشی است که نه تنها همراه تغییرات باشد، بلکه شروعکننده تغییرات و تحولات علمی و آموزشی باشد. معلمان در دنیای امروز باید آموزشی به دانشآموزان ارایه دهند که برای فردایشان مفید باشد. در واقع معلم باید معلمی برای فردا باشد نه امروز.
محمد روزبهانی /مدیر مسئول سایت فانوس
یک جامعه شناس راهکار مهار آسیبهای اجتماعی در جمعیت دانش آموزی را آموزش و ارتقای مهارتهای زندگی دانست و گفت: اولویت اول در مدارس برای دانش آموزان باید یادگیری چگونه زندگی کردن باشد.
محمد روزبهانی در گفت وگو با ایسنا، درباره جایگاه فعالیتهای پرورشی در آموزش و پرورش گفت: مباحث پرورشی همانطور که در لفظ “آموزش و پرورش ” مشخص است توامان با آموزش باید دنبال شود و هم وزن برنامههای آموزشی است.
وی افزود: درباره آسیبهای اجتماعی نیز باید گفت که امروز تمام جامعه درگیر شده است و البته این امر در آموزش و پرورش زاییده خود آموزش و پرورش نیست و شاهد سرریز آسیب های اجتماعی جامعه به آن هستیم. به عنوان مثال اگر خانواده گرفتار اعتیاد و بزه باشد بر روی فرزندان کم سن و سال هم اثر می گذارد و با ورود این فرزند به مدرسه بخشی از آسیبهای اجتماعی ناخواسته وارد مدارس میشود.
این جامعه شناس با بیان اینکه مدرسه به خودی خود آسیب زا نیست اظهار کرد: اما به هر صورت اگر آموزش و پرورش نتواند با این آسیبها برخورد مناسبی داشته باشد این آسیبها در جمعیت دانش آموزش گسترش مییابد و مدرسه به محیطی برای گسترش بیشتر آسیبهای اجتماعی تبدیل میشود.
روزبهانی درباره انتشار فیلمهایی در فضای مجازی مبنی بر خودآزاری و خودزنی چند دانش آموز گفت: این اتفاقات علت فردی ندارند و بسیار اندک هستند و مباحث اجتماعی بر روی آن اثرگذارند مهمترین عامل شکل گیری تربیت و رفتار اجتماعی خانواده است و پس از آن مدرسه، گروه دوستان و رسانهها قرار دارند. این مورد و موارد مشابه نظیر آن بیشتر ناشی از تاثیر گروه دوستان است.
وی ادامه داد: زمانی که افراد به سن نوجوانی میرسند و دوره بلوغ را طی میکنند به دنبال استقلال و خارج شدن از سایه خانواده هستند و به همین علت به سمت گروه دوستان گرایش بیشتری پیدا میکنند و وقتی اتفاق یا آسیبی در گروه دوستان وجود داشته باشد روی مابقی نیز تاثیر میگذارد.
این جامعه شناس با بیان اینکه اگر بتوانیم مهارتهای زندگی اعم از قدرت نه گفتن، خودآگاهی و انتقاد پذیری را داخل محتوای کتب درسی و تدریس معلمان کنیم در کاهش آسیبهای اجتماعی موفق عمل کردهایم گفت: هر چه میزان این مهارتها بیشتر باشد میزان آسیبهای اجتماعی و مشکلات دانش آموزان کمتر خواهد شد. اولویت اول دانش آموزان در مدرسه باید یادگیری چگونه زندگی کردن باشد.
روزبهانی تاکید کرد: البته معلمان ما برای انتقال این مهارتها بسیار کم آموزش میبینند و لازم است به این موضوع بیشتر توجه شود.
تجربه ۱۲ سال تحصیل و ۲۰ سال تدریس در مدارس پایه های مختلف مرا به این نتیجه تقریبا قطعی رسانده که مدارس ما از نظر آموزش مهارتهای اساسی زندگی،اجتماعی و تخصصی، وضعیت مطلوبی ندارند.در حال حاضر کمترین توجه و تمرکز مدارس بر آموزش مهارت است. دانش آموزی که در سن ۶ یا ۷ سالگی وارد پیش دبستانی و مدرسه می شود. بعد از شش سال دوره ی ابتدایی و دو دوره ی سه ساله متوسط، باید از نظر یادگیری مهارتهای زندگی -اجتماعی و حتی مهارتهای تخصصی در حد مطلوب و قابل قبولی باشد. اما متاسفانه فارغ التحصیلان دبیرستانی ما با کمترین مهارتهای مورد نیاز با انباشتی از اطلاعات بدرد نخور مدرسه را تمام می کنند . گروهی وارد دانشگاههای مختلف می شوند و مابقی نیز به سمت بازار کار می روند. مدارس ما مدارس دانش محور هستند نه مهارت محور! مدرسه حجمی از دانش و اطلاعات مورد نیاز و شاید هم به درد نخور را در حافظه ی دانش آموزان می ریزد و از همین حجم اطلاعات در پایان ترم و یا سال تحصیلی امتحانی می گیرد . دانش آموز هم اگر بتواند از این امتحان نمره بگیرد، قبول تلقی شده و به پایه بالاتر می رود. این روند تا پایان دوره ی متوسط و حتی دانشگاه ادامه دارد. اما سوال این است آیا این دانش آموزان و دانشجویان مهارتی نیز کسب کرده اند؟ چقدر مهارت کسب کرده اند؟ آیا همان مقدار از مهارتی که آموخته اند می تواند در زندگی روزمره پس از مدرسه و دانشگاه کمکشان کند؟ جواب همه ی این سوالات متاسفانه خیر است. یعنی بیشتر دانش آموزان ما نه تنها مهارتی جز همین مهارت خواندن و نوشتن و مقداری اطلاعات راجع به ریاضی و علوم و فیزیک و سایر دروس کسب نکرده اند. بلکه اگر چیزی هم یاد گرفته اند در زندگی روزمره برایشان فایده ای ندارد.
مدارس موجود را من«مدارس دانش محور» می نامم . این مدارس اولویت را به آموزش چند درس تخصصی میدهند. مثلا در دوره ی ابتدایی اولویت و تمرکز بیشتر معلمان این دوره به درس ریاضی است. این سنت و رویه غلط از دوره ی دانش آموزی من و قبل از من تا همین امروز ادامه دارد. امروزه برای همه ی خانواده ها یقین حاصل شده است که مهمترین درس زندگی هر کسی درس ریاضی و پس از آن علوم است (در دوره ی ابتدایی) و در دوره های تحصیلی بالا تر فیزیک و شیمی هم به آن اضافه می شود. تا جایی که بسیاری از معلمان ومسئولان مدارس و آموزش و پرورش از این چند درس با نام دروس پایه نام می برند.
البته این دروس در زمینه علوم تخصصی بسیار مهم و تاثر گذار هستند، اما برای دانش آموزان دبستانی وحتی دبیرستانی استفاده از این عنوان غلط و بی پایه، رویه آموزش را دچار مشکل می کند.
«مدارس دانش محور»به اشتباه دانش آموزان را به سمتی می برند که کمترین تاثیر مثبت را در آینده شغلی و حتی زندگی آنها دارد.بیشترین وقت دانش آموزان مدارس ابتدایی و حتی متوسطه صرف درس ریاضی می شود که به نوعی کمترین تاثیر را در زندگی آنها دارد. مدارس باعث این نگاه اشتباه شده اند. درس ریاضی تاثیری در زندگی شغلی بیش از ۹۹ درصد از دانش آموزانی که در مدارس ما تحصیل می کنند ندارد. شاید این ۹۹ درصد در تمام طول عمرشان هیچ استفاده ای از فرمولهای ریاضی نکنند اما یک فرد هر روز باید از مهارتهای زندگی و اجتماعی در هر کجا استفاده نماید. هر چند که خود کسانی هم که به سبب تحصیلات مرتبط با ریاضی و اشتغال ، به مدد تکنولوزی های جدید از دانش ریاضی دوره ی تحصیلی استفاده نمی کنند یا کمتر استفاده می کنند. بقیه دروس پایه ( به قول گروهی به اشتباه دروس پایه) نیز همین گونه هستند.
متاسفانه در مدرسه اگر دانش آموزی علاقه ای به ریاضی نداشته باشد یا کم به این درس توجه کند و نمره نگیرد با برچسبهای تنبل و کم هوش و خنگ و ...نامیده می شود. در صورتی که ممکن است همین فرد در مهارتهای زندگی و اجتماعی به بهترین نحو ممکن بتواند نیازهای خودش را برطرف کند و فردی مستقل محسوب شود.
چاره کار تغییر جهت آموزشی مدارس است. حرکت از مدارس دانش محور به سمت مدارس مهارت محور!
«مدرسه مهارت محور» مدرسه است که اولویت اولش آموزش مهارتهای زندگی و اجتماعی است و پس از آن آموزش دروس تخصصی دیگر مانند ریاضی و علوم و...!
در دوره ی ابتدایی باید فشار ناشی از آموزش دروس تخصصی از روی دانش آموزان برداشته شود ومیزان موفقیت یک دانش اموز را نه از روی نمره ی ریاضی و علوم آو که از روی میزان یادگیری مهارتهای اساسی زندگی ارزیابی نمایند.
ابتدا باید به دانش آموزان یاد داده شود که چگونه بتوانند نیازهای روزمره ی خود را خودشان برطرف کنند و در نهایت مستقل شوند . چگونه ارتباط موثری با دیگران از جمله ،همکلاسی ، معلمان و سایر افراد جامعه برقرار نمایند. چگونه با دیگران ابراز همدلی کنند و همکاری نمایند.چگونه مسئولیت پذیر باشند و اولویت را به کار گروهی و تیمی بدهند تا کار فردی.چگونه از تک روی و خودمحوری به سمت گروهی عمل کردن و با هم بودن برود.
این مهارتها و مواردی مشابه ، باید مهمترین اولویت در آموزش دانش آموزان در مدارس باشد. البته این نوع مهارتها در کلاس درس و با سخنرانی معلم آموزش داده نمی شود بلکه باید در کارهای گروهی و اردوهای دانش آموزی (که واقعا جای شان در سیستم آموزشی ما خالی است) آموزش داده شود..
«مدارس مهارت محور»دانش آموزی تربیت می کنند که برای خود و جامعه ای که در آن زندگی می کند یک یاری دهنده است تا یک کمک گیرنده صرف و سربار!مدارس مهارت محور علاوه بر آموزش مهارتهای زندگی و اجتماعی به آموزش مهارتهای تخصصی مورد نیاز دانش آموزان برای آینده شان نیز می پردازد.
به نظر می رسد بخش زیادی از مسائل وآسیبهای اجتماعی که امروز گریبان جامعه ی ما را گرفته است،ناشی از نداشتن مهارتهای زندگی و اجتماعی مورد نیاز افراد جامعه است. این مهارتها می بایست قبلا در خانواده و مدرسه به فرد آموزش داده می شد تا بعد از رسیدن به سنین جوانی بتواند یک زندگی مستقل را شروع کند. اما به دلیل کوتاهی خانواده ها و مدارس و رسانه ها ( که ناشی از تاکید و تمرکز بر آموزش دانش و اطلاعات غیر کاربردی و بی توجهی به آموزش مهارتهای زندگی است) وضعیت نسل جوان ما به اینگونه است که می بینیم.بسیاری از جوانان ما حتی پس از اشتغال و ازدواج همچنان وابسته به کمکهای مادی و غیر مادی خانواده ها یشان می باشند. از سوی دیگر آسیبهای اجتماعی مانند، بیکاری،اعتیاد،طلاق و... از یک زاویه به نداشتن مهارتهای اساسی زندگی و اجتماعی و حتی تخصصی جوانان و فارغ التحصیلان مدارس و دانشگاههای ما بر می گردد. برای کاهش و حتی برطرف کردن آسیبهای اجتماعی در میان مدت و بلند مدت تغییر روند آموزشی مدارس از دانش محور به مهارت محور است.
منبع:سایت فانوس
محمد روزبهانی*
دنیای امروز دنیای تغییرات سریع است. هر روز اتفاقات جدیدی در عرصه تکنولوژی ارتباطات و سایر حوزه ها می افتد . این تغییرات سریع بر شیوه و سبک زندگی انسانها تاثیر گذار است. شهروندانی که در جوامع امروزی زندگی میکنند، با جهانی روبرو هستند که قابل پیش بینی نیست و این غیر قابل پیش بینی بودن باعث شده که برنامه ریزی برای آینده سخت باشد. در جوامع گذشته ( سنتی)، بزرگترها شیوه ی زندگی خودشان را به کودکان آموزش می دادند و کودکان نیز که به مرور بزرگ می شدند، می توانستند با این آموخته ها زندگیشان را بگذرانند و مسائل و مشکلات پیش رو را حل و فصل نمایند. در جامعه سنتی مثلا یک کشاورز می دانست که فرزندش حتما شغل او را دنبال می کند زیرا انتخاب دیگری نداشته و در نتیجه او می دانست شیوه های کاشت ، داشت و برداشت در آینده تغییر نخواهد کرد، بر این اساس می توانست با پیش بینی آینده ،مهارتهای زندگی و اجتماعی مورد نیاز فرزندش را به او یاد دهد .فرزند کشاورز هم با الگو برداری از زندگی پدرش به راحتی با آینده ی پیش رو کنار می آمد و با همان داشته ها می توانست زندگیش را به پیش ببرد.
اما در جهان امروز زندگی کردن بر اساس آموخته های سنتی تقریبا غیر ممکن است . خانواده ها نمی توانند به تنهایی مهارتهای مورد نیاز فرزندانشان را به آنها بیاموزند. به این دلیل که آموزش مهارتهای شغلی و اجتماعی در خانواده به تنهای برای فرزندان برای روبرو شدن با آینده های احتمالی کافی نیست. به دلیل اینکه امروزه خانواده قادر نیست نیازهای فرزندان را از نظر مهارتهای زندگی برآورده کند آنها به مدرسه فرستاده می شوند تا در مدرسه مهارتهای مورد نیاز زندگی برای آینده به آنها آموزش داده شود.
مدرسه نهادی است که وظیفه ی اجتماعی کردن کودکان را بعد از خانواده به عهده دارد. مدرسه آن مهارتهایی را که خانواده نمی تواند یا نمی رسد به فرزندان منتقل نماید به کودکان آموزش می دهد. این قبیل آموزشها شامل دروس تخصصی، مهارتهای زندگی و اجتماعی،تربیت سیاسی و انتقال فرهنگ می شوند. در بعضی از کشورها آموزش و پرورش بیشتر تمرکزش بر آموزش مهارتهای زندگی در دوران ابتدایی است. در این کشورها اهمیت آموزش مهارتهای زندگی به کودکان و نوجوانان، بیشتر از سایر وظایف آموزش و پرورش از جمله آموزشهای تخصصی علوم و فنون است. این نوع نگاه و روش به به مدرسه و کارکرد آن نگاه و روش درستی است. چرا که تاثیرات مهمی بر آینده جامعه دارد.در جامعه ای که مدارسش مهارتهای زندگی را به درستی آموزش می دهند ،آسیبهای اجتماعی کمتری به وجود می آید،شهروندان از آسایش و آرامش بیشتری برخوردارند وبیشتر انرژی دولت و ملت صرف شادی و نشاط و خلاقیت شهروندان می شود.
اما متاسفانه در کشور ما تمرکز آموزش و پرورش در دوره ابتدایی و سایر دوره های تحصیلی بر مهارتهای زندگی و اجتماعی نیست. در مدارس ما بیشتر از آنکه مهارتهای زندگی و اجتماعی آموزش داده شود،ریاضی ، علوم و .. تدریس و آموزش داده می شود.جریان عمومی فعالیت مدارس باعث شده که خانواده ها هم از مدرسه توقعی جز آموزش دروس تخصصی را نداشته باشند.. این روش غلط باعث شده است که فارغ اتحصیلان مدارس از مهارتهای زندگی و اجتماعی به طور کلی بی بهره باشند. اگر دیپلم هایی که در نظام آموزش و پرورش ایران تحصیل کرده اند را از نظر شاخص های مهارتهای زندگی بسنجیم در پایین ترین سطح قرار خواهند گرفت. حتی در شاخص های ابتدایی مهارتهای زندگی مانند احوال پرسی کردن و ارتباط رودرو با دیگران، وضعیت دانش آموزان ما در حد خوبی نیست. شاخص های مهارتهای زندگی که سازمان بهداشت جهانی آنها را به عنوان مهارتهای مورد نیاز برای زندگی مطلوب در جوامع امروزی مشخص کرده است ، شامل ۱۰ مورد است.”: توانایی خود آگاهی، توانایی همدلی با دیگران، توانایی تصمیم گیری، توانایی حل مسئله، توانایی تفکر خلاق، توانایی تفکر نقادانه، توانایی برقراری رابطه موثر، توانایی برقراری روابط بین فردی، توانایی مقابله با هیجان ها ،توانایی مقابله با استرس″
از نظر سازمان بهداشت جهانی فردی که بخواهد در جوامع امروزی زندگی مطلوبی داشته باشد باید به این توانایی ها مجهز شود. نظام آموزش و پرورش ایران بخصوص در دو دهه گذشته روند تعلیم و تربیت به صورتی است که اولویت در آموزش و پرورش با آموزش دروس خاصی مانند ریاضی ، علوم ، فیززیک و شیمی است. حتی در نامگذاری این دروس از واژه ی علوم پایه استفاده می شود و این معنی را به ذهن متبادر می کند که انگار سایر دروس از اهمیت چندانی برخوردار نیستند. این نوع نگاه در بین خانواده ها،دانش آموزان و مسئولان مدارس به صورت بسیار زیادی شیوع پیدا کرده است. این دیدگاه باعث شده است که امروزه دیگر مدارس ما مدارس مهارت محور نیستند بلکه مدارس دانش محور اند. منظور من از مهارت در اینجا (نه مهارتهای فنی که آن هم در مدارس ما خیلی اهمیت ندارند) مهارتهای زندگی و اجتماعی است. کمتر مدرسه ای را از بین حدود۱۰۰ هزار مدرسه فعال می توان یافت که تمرکزش قبل از آموزش دروس مصوب آموزش و پرورش و بخصوص ریاضی و علوم و… بر آموزش مهارتهای زندگی و اجتماعی باشد. با این وضعیتی که در مدارس ما مشاهده می شود آینده ی پیش رو بسیار تاریک به نظر می رسد. ما داریم دانش آموزانی را تربیت می کنیم که در زندگی آینده شان کاملا به دیگران وابسته هستند و نمی توانند مشکلات پیش رویشان را حل کنند. زیرا نه در خانواده و نه در مدرسه این مهارتها را آموزش ندیده اند. خانواده ها این وظیفه را به مدرسه محول کرده اند و مدرسه هم از کنار آموزش مهاتهای زندگی به راحتی عبور کرده و تمرکزش بیشتر به آموزش دانش آموزان برای موفقیت در امتحانات و در نهایت کنکور است.
سوال مهم و اساسی این است که آیا از این وضعیت نامطلوب می توان رها شد و اگر می توان چگونه ؟
از وضعیت موجود فعلی که در آن شیوه آموزشی غلطی در مدارس رایج است می توان رها شد. رها شدن از این شرایط بستگی به این دارد که وضعیت رقابت موجود در امتحانات و کنکور بین دانش اموزان برای کسب موفقیتهای فردی را از اولوبت اهداف خانواده ها و سیستم آموزش و پرورش کنار کذاشته و اولویت را به را به پرورش دانش آموزانی با بالاترین سطح از مهارتهای زندگی و اجتماعی قرار داد. باید در سالهای اول تحصیل کودکان بیش از آنکه ریاضی و علوم و سایر دروس و مهارتهای علمی را یادبگیرند. بهتر است تواناییهایی از جمله: توانایی نه گفتن، برقراری روابط موثر با دوستان و همکلاسیها،انجام کارهای جمعی، توانایی پرسشگری، توانایی نقد کردن خود و دیگران، توانایی مقابله با ترس و استرس و مدارا و همزیستی. یادگیری اینگونه مهارتهاست که باعث می شود کودکان امروز در آینده به شهروندانی قانون مند ،خلاق و پرسشگر تبدیل شوند. البته این مهارتها می بایست هم در محتوای تمام دروس اورده شود و هم در کلاس همه ی درسها تمرین گردد تا به مرور برای دانش آموزان درونی گردد.
*جامعه شناس و مدیر مسئول فانوس
منبع(+)