یاداشت های محمد روزبهانی

اجتماعی، فرهنگی،آموزشی

یاداشت های محمد روزبهانی

اجتماعی، فرهنگی،آموزشی

زنگ کتاب خوانی در مدرسه

عزت اله مهدوی

روزنامه اعتماد،23 مهر 92

شما هم باور نمی کنید،همان طور که من باور نکردم. اما حقیقت داشت. تلاش چندین سالۀ من به ثمر نشسته بود. به همین منظور به راه افتادم تا هر چه زودتر این خبر مسرّت بخش را بدهم و برای اجرای مقدمات آن کمک بگیرم. با خودم گفتم : "خب حالا از کجا شروع کنم؟" و در کسری از ثانیه پاسخ دادم: "این که معلومه. از مدیر مدرسه ام شروع می کنم."

"آقای مدیر،برای زنگ کتاب خوانی در دبیرستان،طرحی دارم و البته معجزه ای". "زود قضاوت نکن،اول آبی به صورتت بزن ". تا حدودی متوجه منظورش شدم. آخر چند سالی است که در مدرسه،همۀ کارکنان و حتی محصلان  ،منظور همدیگر را از طریق ذهن خوانی می فهمند،نیازی به طول وتفصیل نیست.

باید به منطقه می رفتم. احساس شادی و وجدی کردم. هنوز از دفتر مدیر خارج نشده بودم که مغزم پروژه ی مورد نظرم را کاوید. لابد می پرسید منطقه دیگر چه جایی است؟ ببخشید ما فرهنگیان به اداره ای که در هر منطقۀ شهرداری،متولی رتق وفتق امور مدارس تابعه است،منطقه می گوییم. جایی که حسابداری دارد. پارگینگ ماشین دارد. دبیر خانه دارد. اتاق امضاء دارد... فکر نکنید ما معلم ها اوقاتی از هفته را در منطقه می گذرانیم،یا  هر هفته در آنجا یک برنامه فرهنگی –هنری براه است و ما بهره مند از آن. حتی به فکرتان خطور نکند که اگر برای مثال در فهم مطلبی از انبوه مطالب مورد تدریس خود دچار مشکلی شویم اتوبوس می گیریم به بخش گروههای آموزشی می رویم وآنجا کسانی از جنس خودمان پیدا می کنیم که کمکمان کنند...و یا اگر نیاز به یک کتاب تخصصی در زمینۀ شغلی خود داشتیم،آنجا کتابخانه ای هست وکتابداری. خلاصه کنم : منطقه ترمینال توزیع بخشنامه ها و نظارت بر اجرای آنهاست. دوباره زمین گیر شدم. بدون آنکه حرفی بزنم، در ذهنم گذشت:

"آقای مدیر،می دانم مهر ماه رو به پایان است و چشم اولیاء بچه ها به کارنامۀ ماهانه. تازه بررسی سیستم گرمایشی،چکه سقف کلاسها،تکمیل برنامۀ درسی،آب ،برق ،گاز،آماده سازی وصحافی دفتر های امتحانات و..."

مدیر به دادم رسید: "هان؟"

 فوراً گفتم :"آقا شما برای مثلاً  بچه های دوم چند ساعت برنامۀ مصوب درسی دارید؟ گفت : فرض بگیر چهار ساعت عربی،دو ساعت آمار،و...به خودم آمدم که یعنی سی وچهار یا سی وشش ساعت. هر روز از هشت صبح تا دو و نیم بعد از ظهر. روزی چهار زنگ. از شنبه تا چهار شنبه،پنج روز. سر جمع آن با منتهای خوش بینی می شود : فرضاً چهل ساعت. سهم هر دانش آموز را از کلاسهای جبرانی وتقویتی هم هشت ساعت در هفته به حساب بیاوریم،باز حداقل باید یک زنگ پنجمی را هم ایجاد کنیم. هنوز از سال سومی ها و کلاس های تست و مشاوره های جوراجور پیش دانشگاهی ها چیزی نگفته ام. در یک کلام،همینجوری هم وقت کم داریم".

مدیر گفت :" ای بارک الله". گفتم :" پس زنگ کتابخوانی و زنگ انشاء چه می شود؟ شما تا اینجا هم دارید معجزه در "زمان" می کنید"،که ناگهان یاد اختراعم افتادم. دستگاهی بود که با گذاشتن گوشی کوچکش در گوش دانش آموزان،به طرفة العینی مطالب مورد نیازعلمی و فرهنگی و هنری و همه چیز هایی که برایشان وقت نداریم را،در ذهن آنها ذخیره می کرد.

"اولین نفر از کلاس سوم بیاید". صدای مدیر بود. در پوست خودم نمی گنجیدم. خانواده ها ایستاده بودند و از این همه سرعت ونبوغی که در فرزندانشان می دیدند سر از پا نمی شناختند. اما به همکارانم چگونه منتقل کنم که حالا برای رسیدن به سطح دانش ذخیره شده ی محصلان،باید از این دستگاه استفاده کنند. آنها هم حق دارند. ساعات تدریس هفتگی شان زیاد و فرصت مطالعه کم است...

صحبت مدیر با مراجعه کننده اش تمام شده بود. رو به من کرد و گفت :" حواست کجاست؟ ما که کتابدار نداریم،برای  تحقیق درس ات توسط محصلان ،فکر دیگری کن". با خودم گفتم : "کاش چنین دستگاهی وجود داشت."  

 http://etemadnewspaper.ir/Released/92-07-23/93.htm#255164

نظام آموزشی ما، دشمن خلاقیت




    دیروز با کلاس دوم انسانی درس جامعه شناسی داشتم،از تک تک دانش آموزان می پرسیدم که چرا رشته ی انسانی را برای ادامه تحصیل انتخاب کردید؟ اکثرآ  یا جوابشان نمی دانم بود یا اینکه از روی اجبار آمده ایم ویا رشته ریاضی و تجربی را نرسانده ایم. چند نفر هم ظاهرآ از روی علاقه این رشته را برای ادامه تحصیل ا نتخاب کرده بودند. یکی از بچه ها در این حین گفت :"آقا زنگ تفریح یکی از بچه های رشته تجربی مرا مسخره کرد که رشته ی انسانی هستم  من هم با او درگیر شدم ! معاون سر رسید و به اون گفت از تو که رشته ی تجربی هستی توقع نداشتم و برو کلاس، بعد هم یک پس گردنی به من زد و گفت بیا گم شو برو کلاس ...!آقا ، معلم ها هم به رشته های دیگه بیشتر توجه می کنن!"  بعد از حرفهای دانش آموز  دوم انسانی کمی به فکر فرو رفتم و به  یاد گفتگوی مجله ی رشد با دکتر  نعمت الله فاضلی افتادم که روز قبل خوانده بودم و موضوع  گفتگو  دروس علوم اجتماعی و انسانی درس درجه دو بود ! در قسمتی از این گفتگو دکتر فاضلی اشاره ای به  کتاب پرورش هنر استدلال  نو شته ی  ماسا کووا تانابه می نماید. نقل از مجله رشد آموزش علوم اجتماعی شماره 60 صفحه ی 4 "درس انشاء برای نظام مدرسه ای ایالت متحده آمریکا از همه ی درسها مهم تر است، حتی از ریاضیات.اهمیت درس انشاء نیز برای دانش آموزان آمریکایی پذیرفته شده است. این اهمیت به دلیل تلقی خاص جامعه ی امریکا از مفهوم خلاقیت است. انشاء می تواند به رشد ذهنی و تفکر خلاقه ی دانش آموزان کمک کند در عین حال ، ابزار اصلی یادگیری و یاد دهی مهارت های خواندن و نوشتن است. همچنین، در جامعه ای که نظام آموزشی معطوف به علم دارد ، درس انشاء به عنوان راهبردی برای یادگیری مقاله نویسی اهمیت اساسی دارد . دانش آموزان قرار است در آینده مقالاتی بنویسند و در مدرسه باید برای چنین وظیفه ای آماده شوند و ..."!


جالب بود حرف دانش آموز  و نوشته مجله ی رشد ذهن مرا که چند سال است به این قضیه فکر می کنم دوباره به تکاپو انداخت.چرا  معلمان، خانواده ها ، رسانه ها و مسئولین بین رشته های تحصیلی تبعیض قائل می شوند؟ در ظاهر همه به اهمیت همه ی دروس توجه می کنند اما در عملکرد همه نوعی تعارض دیده می شود.  بیشترمعلمان ابتدایی از همان کلاس اول توجه والدین  و دانش آموزان را به درس ریاضی جلب می کنند و با تآکید و تمرکز بر این درس به طور غیر مستقیم کاری می کنند که همه تصور می کنند ، اگر دانش آموزی می خواهد به موفقیت برسد باید فقط ریاضی خوب بلد باشد  و دیگر درسها مهم نیستند! حتی می گویند این درسها خواندنی است  و مثلا ریاضی خواندنی نیست. همین نگاه در دوره ی راهنمایی و دبیرستان تکرار می شود . مدیران  ، والدین  و معلمان در اول دبیرستان به دانش اموزان  القا می کنند که کسانی که معدل بالایی دارند به رشته ی ریاضی بروند، آنها که کمی نمرات پایین تری دارند به تجربی و به ترتیب رشته ی انسانی و هنرستان های فنی  و کار  و دانش!  در اصل نظام آموزشی ما توسط والدین،معلمان،مدیران ،مسئولان و رسانه ها به کمک هم روندی اشتباه و خلاقیت کش رابه وجود آورده اند.این روند و ساختار معیوب ،طبق یک توافق نانوشته و غلط بین گروههای فوق به وجود آمده و هر ساله   تکرار می شود.این ساختار و روند اشتباه  خلاقیت را در دانش آموزان  از بین برده است وهمه ی رشته های  تحصیلی را از درون تهی کرده است !   بیشترکسانی وارد این رشته ها می شوند که علاقه و استعداد ندارند بلکه بر اساس  نظر جامعه، خانواده ، معلمان و مدیران این رشته ها را انتخاب نموده اند. در نتیجه بازده مفیدی برای جامعه ندارند. در یک سیستم آموزشی مطلوب، به دانش آموز فرصت بروز خلاقیت بر اساس علاقه و استعدادش داده می شود.اما در سیستم آموزشی ما این نظر دیگران است که تعیین کننده است نه دانش آموز! راهی که  می توان این سیکل معیوب را از بین برد و این روند مخرب را شکست تغییر نگاه جامعه،خانواده ها،معلمان ، مسئولین و رسانه ها به امر آموزش و جایگاه درسهای مختلف در سیستم آموزشی است.

مهدی بهلولی 

روزنامه آرمان،20 مهر 92

تارنمای فرهنگیان نیوز

 هنگامی که راه می رفت کفش هایش صدا می داد،یا بهتر بگویم جیرجیر می کرد. اسمش را گذاشته بودم "آرین با کفش های جیرجیری". همیشه،تا اندازه ای هم از دیگر بچه ها پرجنب و جوش تر بود و زودتر داوطلب می شد که بیاید درس جواب بدهد. درس اش،خیلی خوب نبود،متوسط بود،ولی اعتماد به نفس خوبی داشت. سال دوم دبیرستان بود و درس ریاضی. از دانش آموزانی بود که اگر در کلاس غایب می شد،غیبت اش نمود داشت و انگار کلاس کسی را کم داشت. در پایان ترم اول،نمره اش شد دوازده. باید بیشتر می شد. به معاون گفتم پدر یا مادرش را دعوت کند که به مدرسه بیاید. یکی دو هفته ای گذشت و کسی نیامد. یکی دوبار به خودش گفتم و دلیل نمره پایین تر از انتظاری را که گرفته بود پرسیدم. گفت،وقت نکردم که درس بخوانم و در ترم دوم جبران می کنم. تا پایان سال،کم کم،هم از جنب و جوش کلاسی اش کم می شد و هم کمتر برای پاسخ دادن به پای تخته می آمد. با دیگر دانش آموزان هم چندان سخنی نمی گفت،و به اصطلاح کسی را تحویل نمی گرفت.

 کلاس سی و پنج شش دانش آموز داشت و شلوغ بود. نمی رسیدم که بیشتر به آرین توجه کنم. اما ترم دوم رفتم پیش مشاور مدرسه. نشانی اش را به او دادم و گفتم کمی مشکل پیدا کرده،و درخواست کردم که ته و توی قضییه را درآورد  و با آن صحبت کند. گفت این مدرسه پانصد دانش آموز دارد و من تنها شش ساعت در هفته به این مدرسه می آیم! یعنی مدرسه با پانصد دانش آموز،تنها شش ساعت مشاور دارد و اگر وقت کنم که فقط برای دانش آموزان سال اول،پرونده ای تحصیلی تشکیل دهم کولاک کرده ام! اما با این وجود قول داد پیگیری کند و جلسه ی مشاوره ای برایش بگذارد و با دیگر دبیران هم صحبت کند.

چند وقتی گذشت و یک روز مشاور صدایم زد و گفت،پدر و مادر آرین با هم مشکل پیدا کرده اند و گویا پدرش چندی است که خود را از کارخانه ای که کار می کرده،بازخرید کرده و پس از مدتی،معتاد هم شده،و بنا به گفته ی مادر آرین،کراک می کشد. گفت که در خانه بیشتر اوقات با همدیگر دعوا و زد و خورد دارند و جو آرام و درست و حسابی حاکم نیست. آرین هم که پسر بزرگ خانواده است به همراه خواهر و برادر کوچک ترش شاهد این درگیری ها هستند و گاه گاهی هم از دست پدر کتک می خورد. خیلی ناراحت شدم،ولی کار چندانی هم از دست ام برنمی آمد. تلاش می کردم سر کلاس بیشتر به آرین توجه کنم اما نمی شد،نه وقت اش را داشتم و نه خود آرین چندان تمایلی نشان می داد.

 آن سال گذشت و آرین با نمره ی ناپلئونی از دست من قبول شد. سال بعد دانش آموز من نبود اما چند باری در حیاط و راهرو مدرسه همدیگر را دیدیم. سلامی می کرد و می رفت. اما سال بعدش،یعنی در سال چهارم یا همان پیش دانشگاهی پیشین،دوباره دانش آموزم شد. رفته بود در ته کلاس و یک میز یک نفره پیدا کرده بود و خودش و خودش،تنها جزوه می نوشت و چندان کاری با کلاس و آنچه که در آن می گذشت،نداشت. حالت چشم هایش هم کمی فرق کرده بود و می شد گفت که افسردگی گرفته است. همان روزهای اول،مادرش به مدرسه آمد و گفت آرین در سال گذشته و در خانه کمی پرخاشجو شده بوده و گاه گاهی هم با خودش حرف می زده،به همین خاطر زیر نظر دکتر روان پزشک داروهایی مصرف می کند که از پرخاشگری اش جلوگیری می کند و آرام نگه اش می دارند،و سفارش کرد که چندان کاری به درس اش نداشته باشم و فشاری نیاورم.

 تا نیمه های سال،به مدرسه آمد و بعد درس را رها کرد و دیگر ندیدمش. تا چند روز پیش،که یکی از همکلاسی هایش به مدرسه آمده بود به دنبال گرفتن مدرکی برای خودش. حال آرین را پرسیدم. گفت تا آنجا که اطلاع دارد همیشه در خانه است. پدرش اعتیاد را ترک کرده و ماشینی سواری خریده و با آن کار می کند. آرین،به خاطر پرونده پزشکی و بحث افسردگی اش،از سربازی هم معاف شده و تنها در خانه است. اما نه درسی می خواند و نه آنچنان بیرون می رود و نه دیگر جنب و جوشی دارد. به دنبال کار و دانشگاه هم نیست،و فقط در خانه،روزگار می گذراند. کفش هایش هم دیگر جیرجیر نمی کند!  

 http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=433&pageno=7 

http://farhangiannews.ir/view-12085.html

ضرورت آموزش فلسفه در مقطع ابتدایی


فرشاد علی‌یاری * 
 

در اواخر سال‌های 1960 هنگامی که متیو لیپمن در دانشگاه کلمبیا واقع درنیویورک در رشته فلسفه مشغول تدریس بود، متوجه شد که دانشجویانش فاقد قدرت استدلال هستند. او به این نتیجه رسید که برای تقویت قدرت تفکر این دانشجویان بسیار دیر شده و قدرت استدلال باید از همان کودکی تقویت شود ازاین رو لیپمن کتاب کشف هری استوتلمیر را نوشت. درسال1970 این مورد آزمایش قرارگرفت و به نظر می‌رسید به‌خوبی کارآمد می‌باشد. درپی آن برای معلمان یک کتاب راهنما که شامل صدها تمرین فلسفی بود، نوشته شد. آن کتاب هم به‌خوبی نتیجه‌بخش بود. معروف‌ترین روش آموزش تفکر به کودکان با روش فلسفی، فلسفه برای کودکان است. این روش ابتدا درآمریکا و سپس در 50 کشور جهان اجرا شد. دراین روش داستان‌هایی نوشته می‌شد که فلسفه را در قالب شخصیت‌های تخیلی ارائه می‌داد. هم‌اکنون بیش از 100 کشور در دنیا به اهمیت این ایده و طرح پی برده‌اند و درحال بررسی یا اجرای این برنامه هستند. این برنامه به دانش‌آموزان در دبستان‌ها و دبیرستان‌ها کمک می‌کند به‌جای حفظ طوطی‌وار مطالب به تفکر، داوری واستدلال بپردازند. اینک وقت آن فرارسیده است که مسئولان وزارت آموزش وپرورش به این ضرورت مهم یعنی آموزش فلسفه در دو مقطع ابتدایی و متوسطه توجه بیشتری مبذول دارند. دانش‌آموزان ما بیش از هرچیز نیازمند تفکر نقادی هستند آنها با موضوعات متنوع و بسیاری روبه‌رو می‌شوند و نیازمند روش تفکر صحیح می‌باشند از طرف دیگر با رشد علم و فناوری سوالات متعددی به ذهن دانش‌آموزان خطور می‌کند پاسخ به این سوالات و چرایی یک حادثه یا یک پدیده نیازمند تفکر، تدبر و تأمل می‌باشد لذا دانش‌آموزان برای تبیین یک مسأله نیازمند استدلال، برهان و حکمت هستند. برهمین اساس اندیشمندان و متفکران حوزه تعلیم و تربیت براین اعتقاد هستند که فلسفه باید به زبانی ساده و کارآمد تدوین و جزء دروس دانش‌آموزان گنجانده شود. متاسفانه دانش‌آموزان ما به‌خصوص درمقطع متوسطه در استدلال و قدرت تفکر و برهان ضعیف می‌باشند و گاه نمی‌توانند ارتباط منطقی بین مفاهیم وموضوعات مطرح‌شده در دروس مختلف را بفهمند لذا فقط مطالب را حفظ می‌کنند و به ورقه امتحان منتقل می‌کنند و درنهایت گاها به فراموشی می‌سپارند. از طرف دیگر شیوه تعلیم و تربیت ما به‌گونه‌ای است که در امر تدریس و در آزمون‌هایی که از طرف آموزش وپرورش برگزار می‌شود بیش از اندازه به محفوظات توجه می‌شود و سوالات به‌گونه‌ای طراحی می‌گردد که غالبا به تفکر و تأمل منجر نمی‌گردد. نکته قابل توجه آنکه به‌تازگی بعضی از ادارات آموزش و پرورش در ابتدای سال تحصیلی بین مدیر مدرسه و معلم قراردادی را مبنی بر درصد قبولی بالا تنظیم می‌کنند که این خود حکایت از تأکید بر محفوظات دارد. پایه‌ها و اساس تفکر عمیق و قوی را باید از مقطع ابتدایی بنا نهاد. باید به دانش‌آموزان بیاموزیم چگونه بیندیشند، چگونه استدلال کنند، چگونه دلیل بیاورند و چگونه به ملاک‌ها و معیارهایی برای تشخیص و داوری توجه کنند و چگونه راه درست را از نادرست تشخیص دهند. روش تدریس ما نباید به‌گونه‌ای باشد که روح پرسشگری را در دانش‌آموزان ضعیف کند، بلکه باید به‌گونه‌ای عمل کرد که او کنجکاو و جست‌وجوگر باشد، در بیان و عقیده خود جرأت داشته باشد، در عمل واجرا جسارت به خرج دهد و بدون هراس، فکر و نظر خود را بیان کند و از قدرت تجزیه و تحلیل بالایی برخوردار باشد و در بحث با دیگران آماده باشد. البته نگارنده بر این اعتقاد نیست که ما فلسفه کلاسیک را برای دانش‌آموزان تدریس کنیم بلکه باید شرایطی را فراهم نماییم که دانش‌آموزان سوالات خود را مطرح کنند و معلمان روش‌هایی را برای دانش‌آموزان ایجاد نمایند که به سراغ یافتن پاسخ سوالات خودشان بروند. سقراط بیان می‌کرد که مادر من ماما بود و من نیز ماما هستم با این تفاوت که مادر من بچه را متولد می‌کرد و من ذهن‌ها را متولد می‌کنم. شایسته است که معلم به‌صورت یک محقق و پژوهشگر در کلاس نقش خود را ایفا نماید و به‌طور غیرمستقیم و با شیوه‌ها و شگردهای متنوع دانش‌آموزان را به دنبال کشف سوال هدایت کند، سوالات متعدد و پی‌درپی را برای دانش‌آموزان مطرح نماید و آنها را به هدف وغایت موردنظر سوق دهد. البته نباید عقیده و نظر خود را به دانش‌آموز تحمیل کرد بلکه باید به آنها این فرصت داده شود که خودشان برای خودشان فکر کنند و تصمیم بگیرند و دارای روحیه ژرف‌نگری در مسائل و پدیده‌ها و موضوعات باشند و توانایی تمام کردن، کامل‌کردن و یکی‌کردن افکار گوناگون را داشته باشند، قدرت تفکر علمی و فعالیت‌های هدفمند داشته باشند و قادر به حل مشکلات خویش از طریق تحقیق و پژوهش باشند، دیدگاه‌های روشن وآشکار واندیشه‌ای نافذ و بینشی فراگیر داشته باشند. نگارنده براین اعتقاد است که اندیشمندان تعلیم و تربیت باید هرچه سریع‌تر به این موضوع مهم همت گمارند و به این نکته توجه کنیم که دانش‌آموزان با فرهنگ‌های ملل مختلف بی‌ارتباط نیستند و اگر ما درنگ کنیم ممکن است دیگران بر ما غالب شوند، پس هنگام درنگ نیست.

* کارشناس آموزش‌وپرورش

لینک یاداشت :  http://armandaily.ir/?News_Id=51625

هر دانش آموز یک تبلت


قابل تو جه وزارت آموزش و پرورش ، معلمان ,دانش آموزان
امروز ه استفاده از فناوری های پیشرفته در عرصه آموزش رو به گسترش است.
نه تنها کشورهای پیشرفته بلکه کشورهای در حال توسعه و حتی توسعه نیافته در حال گسترش فناوریهای آموزشی دیجیتال در سطح مدارس و نهادهای اموزشی شان هستند. به عنوان نمونه کشور هند در یک طرح ملی در پی این است که همه ی دانش آموزانش را به یک تبلت مجهز کند . در این کشور وزارت ارتباطات با یک شرکت کانادایی قراردادی بسته تا برای دانش آموزان هندی تبلتی ساده و قابل استفاده طراحی نماید با قیمتی زیر 100 دلار ! که البته بعضی از نمونه های تولید شده ی ان فقط 42 دلارقیمت دارد. با این اقدام در هند همه ی دانش آموزان صاحب تبلت خواهند شد. اما در کشور ما ایران چه می توان کرد؟ کافی است وزارت آموزش و پرورش با اعلام این که می خواهد برای حدود 14 میلیون دانش آموز تبلتی با ویژگیهای مورد نظر تهیه کند، وارد مذاکره با شرکت های تولید کننده داخلی یا خارجی شود و با قیمتی در حدود 50 تا 100 دلار قراردادی به صورت اقساط ببندد که در طی یک تا سه سال مبلغ مورد نظر را پرداخت نماید
همه ی پولی که برای خرید 14 میلیون تبلت مورد نیاز است 1 میلیارد دلار می باشد که اگر سه ساله این مبلغ پرداخت شود سالی 330 میلیون دلار بیشتر نمی شود! 330 میلیون دلار برابر فروش سه روز نفت ایران است! به شرطی که فروش روزانه 1 میلیون بشکه و قیمت هر بشکه نفت حدود 100 دلار باشد!
البته در مقابل این هزینه ی 1 میلیارد دلاری سه ساله ، آموزش و پرورش و خانواده ها سالانه بیشتر از این مبلغ صرفه جویی خواهند نمود. از جمله 1- صرفه جویی در چاپ کتابهای درسی ،دفتر ، برگ های امتحانی و ...!
از دوستان و همکاران گرامی و همه ی موافقان با این طرح تقاضا دارم برای گسترش آن در رسانه ها همکاری نمایند و از مخالفان نیز می خواهم به نقد و ایرادات آن بپردازند.
محمد روزبهانی : معلم
لینک یک مطلب در باره ی موضوع
http://tejarat.donya-e-eqtesad.com/fa/packagestories/details?service=technology&story=2f2153f3-b4b7-
tejarat.donya-e-eqtesad.com